فجایع خود باختگی سران!

  • انتشار: ۱۰ جدی ۱۳۹۹
  • سرویس: دیدگاهسیاست
  • شناسه مطلب: 102878

پیش از این‌که به فجایع خودباختگی سران بپردازیم، توجه به معنای خودباختگی و پیامدش لازم به نظر می‌رسد.

خودباختگی به معنای اعتماد نداشتن به خود و نادیده گرفتن قابلیت‌ها و استعدادهای خویش و مرعوب شدن دیگران می‌باشد که گاهی فردی است یعنی فردی در برابر دیگران اعتماد خود را از دست داده مرعوب می‌گردد و گاهی اجتماعی است یعنی یک جامعه در برابر جوامع دیگر اعتماد خود را از دست داده مرعوب می‌شود؛ معمولا دانشمندان از اولی به خودباختگی فردی و از دومی به خودباختگی اجتماعی تعبیر می‌کنند.

بدترین پیامد منفی خودباختگی، احساس حقارت و ذلت و نابودی کرامت است. افراد خود باخته همواره نسبت به دیگران خودشان را حقیر و استعدادشان را ناچیز می‌دانند و نه تنها زندگی نمی‌کنند که حتی زنده ماندنشان را در سایه‌ی دیگران جستجو می‌کنند.

جامعه خود باخته که پیامد وجود افراد و سران خود باخته است، نیز همچون افراد خود باخته دچار حقارت و ذلت فرهنگی، سیاسی، نظامی و اقتصادی می‌باشد. فرهنگ و تمدن خویش را ناچیز و حقیر پنداشته همواره درپی پناه بردن به فرهنگ‌ها و تمدن‌های دیگر است.

به خاطر همین رذیلت خود باختگی و پیامدهایش است که در آموزه‌های دینی از احساس حقارت نهی شده و انسان‌ها و جوامع به عزتمندی و عزتگرایی فراخوانده شده است:

پیامبر اسلام(ص) در خصوص عزت نفس فرمود: بر هیچ مسلمانی جایز نیست که خود را ذلیل و خوار نماید.

امام علی(ع) خطاب به فرزندش فرمود: و لا تکن عبداً غیرک و قد جعلک الله حراً؛ بنده دیگران مباش؛ زیرا خدا تو را آزاد آفریده است.

فرمایشات فوق جامعه را نیز شامل می‌شود یعنی طبق آموزه‌های دینی هیچ جامعه‌ای حق ندارد خود را خوار و ذلیل نماید.

حال فجایع خود باختگی سران:

وقتی مواضع سران خود را در قبال رویدادهای مهم با مواضع سران دیگر کشورها در برابر رویدادهای اساسی مقایسه نماییم، درخواهیم یافت که سران‌ما تا چه اندازه دچار خود باختگی و حقارت اند و چگونه به دیگران پناه می‌برند و چطور برای زنده ماندن تمام اعمال زشت دیگران را انکار و مردم خود را تحقیر می‌کنند؛ مثلا:

دکتر ظریف وزیر امورخارجه ایران وقتی طالبان را به عنوان یک واقعیت موجود قبول می‌کند، هم روابطش با طالبان را در هماهنگی با دولت افغانستان می‌پذیرد و هم اعمال تروریستی طالبان و ترور دیپلمات‌های ایران توسط طالبان را انکار نمی‌کند و با صراحت می‌گوید: ترور دیپلمات‌های ایران دردی است که نه فراموش می‌کنیم و نه می‌بخشیم بلکه به خاطر مصالح کشور و منطقه، تحمل می‌کنیم. در مورد فاطمیون نیز بسیار صریح گفت: فاطمیون بهترین نیرویی هستند که با جریان تروریستی یعنی داعش، که نه دشمن یک قوم یا یک مذهب بلکه دشمن بشریت است، جنگیدند و ما به آن‌ها کمک کردیم و به حد توان با خانواده‌هایشان مساعدت می‌کنیم.

منظور این است که ظریف نه اعمال ترویستی طالبان را انکار کرد تا خود باختگی مقامات ایران را به نمایش گذاشته مردم و کشورش را تحقیر کند و نه اکمال فاطمیون را رد نمود تا سرخوردگی برای نیروهای همسو ایجاد نماید؛ بلکه از تحقیر مردمش و از سرخوردگی نیروهای همسو تا حد توان جلوگیری نمود.

اما سران‌ما چگونه خود باختگی و حقارت را به نمایش گذاشته فجایعی را هر از چندگاهی خلق می‌کنند؟ به عنوان دو نمونه:

آقای ناطقی بعد از دیدار با حکمتیار با صراحت می‌نویسد: امیر حزب اسلامی متعهدترین انسان به صلح است. امیر حزب اسلامی بهترین دوست حزب وحدت و شهید مزاری است. ما و مردم‌ما هیچ بدی از ایشان ندیدیم.

آی جناب ناطقی! آیا فاجعه میدان شهر و قتل عام نظامیان و مسئولین حزب وحدت و حرکت در آن فاجعه، بدی نیست؟

آیا عقب نشینی تاکتیکی به نفع طالبان و در محاصره قرار دادن حزب وحدت بدی نیست؟

آیا قتل عام تقریبا ۱۰۰۰۰ ده هزار انسان هزاره در شمال توسط طالبان و با کمک نیروهای حزب اسلامی بدی نیست؟

آیا انکار موجودیت و هویت مردم شیعه و هزاره توسط گلبدین حکمتیار بدی نیست؟

آیا بارها تهدید شدن این مردم به مرگ توسط حکمتیار بدی نیست؟

آخر مگر بدی بالاتر از انکار موجودیت و قتل عام این مردم وجود دارد؟ که شما می‌فرمائید هیچ بدی از امیر حزب اسلامی ندیدیم.

نمونه دیگر فجایع خود باختگی و حقارت موضع آقای سعادتی است. آقای سعادتی به جای پاسخ سیاسی به ظریف و دفاع منطقی از این مردم، هر چه داشت خرج تحقیر و توهین نمودن مردمش نمود و به جایگاه بیرون مرزی و درون مرزی فرزندان مبارز این مردم آسیب زد. فرزندان مبارزی که نه برای نجات یک قوم و یک مذهب بلکه فراتر از قوم و مذهب، برای نجات انسانیت سینه سپر نموده تمام هستی خودشان را دادند. فرزندان مبارزی که با دشمنان مردم موصل سنی مذهب، با دشمنان ایزدی‌ها و با دشمنان مردم کوبانی جنگیدند و ثابت نمودند که در نگاهشان تکفیر قومی و مذهبی معنا ندارد.

اما آقای سعادتی همین مبارزین را انسان‌های بدون باور معرفی نمود و موجوداتی قلمداد نمود که جز به لقمه نانی به هیچ چیزی نمی‌اندیشند و باور ندارند و برای شکم و زیر شکم هرکاری می‌کنند. آقای سعادتی همین مبارزین را انسان‌های تنبلی معرفی نمود که به خاطر فرار از کارهای سخت، تن به جنگیدن با داعش دادند؛ اما جناب سعادتی نمی‌داند یا نمی‌گوید که جنگیدن با این موجودات وحشی و پستر از هر حیوان، کار هرکس نیست و سخت ترین تصمیم و اقدام و انجام است. جالبتر این‌که سعادتی رفتن دیگران در کنار داعش را مثل آب خوردن نادیده می‌گیرد و با این کارش کمکی به داعش نموده اوج خود باختگی را به نمایش می‌گذارد.

خلاصه انکار بدی دشمنان، نادیده گرفتن رفتن دیگران در کنار داعش، پنهان نمودن اعمال تروریستی همکاران داعش، تحقیر مردم خود و خلافگویی با آن‌ها فجایعی است که اوج خود باختگی سران این مردم را می‌رساند و می‌فهماند که تا خود باختگی از میان نرود و سران این مردم واقع بینانه با واقعیت‌ها کنار نیایند، نجات از بدبختی و بلاهت غیر ممکن است.

محمد امین احسانی

نظرات(۰ دیدگاه)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *