عراق و پدیدهی مقتدا صدر
- انتشار: ۱۰ سنبله ۱۴۰۱
- سرویس: بین المللدیدگاه
- شناسه مطلب: 132653
ترکان عثمانی در سال ۱۴۵۳ میلادی موفق شدند قسطنطنیه پایتخت بیزانس یا همان روم شرقی را به تصرف خود درآورند، روئیایی که در سر خلفای اموی و عباسی نیز بود. قلمرو عثمانیها به تدریج تا شمال آفریقا، خاورمیانهی عربی و عمق بالکان در اروپا توسعه یافت و خوابهای شیرین اروپاییان را آشفته ساخت. حاکمان عثمانی از آنجا که رعایایشان را عمدتا مسلمانان و آن هم غیرترک تشکیل میدادند، به سلطنت خود صبغهی دینی داده و خودشان را خلیفهی مسلمانان خواندند تا خاطرهی غبارگرفتهی خلافت دمشق و بغداد را تازه و افسانههای هزار و یک شب بغداد را اکنون در قسطنطنیه بازتولید نمایند.
غرب کمکم وارد رنسانس میشد اما شرق مسلمان غرق در دنیایی دیگر بود. ترکها به عنوان قدرت برتر مسلمانان خیلی دیر فهمیدندکه دیگر حریف اروپاییها نمیشوند. غربیها این خلافت پهناورِ از درون پوسیده را «مرد بیمار اروپا» نامیدند.
در جنگ جهانی اول (۱۹۱۸-۱۹۱۴) عثمانیِ مشرف به موت متحد آلمان شد، و سرانجام جنگ را به متفقین باخت و تسلیم شد. در این جنگ عربها به رهبری شریف حسین حاکم حجاز به هوای رسیدن به خلافت و سلطنت بر اعراب از پشت بر عثمانی خنجر زدند و در رکاب انگلیسیها جنگیدند. آنها دیر فهمیدند که دو قدرت اروپایی انگلیس و فرانسه خیلیها قبل فکر خاورمیانهی پساعثمانی را کرده و اراضی عربها را به مثابهی غنایم جنگی بین خود تقسیم کردهاند. برابر معاهدهی دو دولت که به قرارداد سایکس-پیکو معروف است، فلسطین، اردن و عراق به انگلیس میرسید و سوریه و لبنان غنیمت جنگی فرانسه میشد. خاندان شریف حسین که سودای حکمرانی بر کل سرزمینهای عربی را در سر میپروراندند، بالاخره اردن و عراق را از انگلیسیها به دست آوردند؛ عبدالله پسر حسین شاه اردن شد و فیصل پسر دیگرش سلطان عراق.
فرانسه و انگلیس روی نقشه متصرفاتشان از عثمانی را تکه و پاره کردند و بافتهای فرهنگی و قومی و مذهبی منطقه را در نظر نگرفتند. فیالمثل کردها که قومی پرشمار محسوب میشدند، پس از فرونشستن گردوغبار جنگ و تقسیم غنایم، تا چشم باز کردند نیم خود را در ترکیه دیدند و نیم دیگر را در عراق و ایران. جمعیت عراق جدید هم ترکیبی بود از اکثریت عربِ شیعه و اقلیت سنی و کرد و ترکمن و ایزدی که کمتر زبان و فرهنگ همدیگر را میفهمیدند. این ترکیب نامتجانس، شاهی سنیمذهب، از خاندانی حجازی و غیربومی را بر سر خود دید که قدرتی اشغالگر بیگانه برایش برگزیده بود: انگلیس.
عراق از بدو تولد (۱۹۲۴) نطفهی واگرایی را در رحم داشت و فقط با زور و فشار سرنیزه به حیات خود ادامه داده و چون افغانستان ما تا این زمان نتوانسته موئلفههای وحدت ملی را درونی سازد؛ کردها بیش از پنجاه سال است که برای خودمختاری میجنگند، شیعهها دنبال تصاحب قدرتاند و اهل سنت پس از ۸۰ سال حکمروایی نمیتوانند به کمتر از رأس قدرت قناعت کنند، که البته حاصل این تعارضات و کشمکشها کودتاهای پیدرپی و انحصار قدرت در خانوادهی صدام حسین تکریتی بود که با بلندپروازیهای جنونآمیز خود در دو دههی آخر قرن ۲۰، منطقه را درگیر جنگهای پرهزینه کرد و شکافهای قومی و مذهبی عراق را بیش از پیش عمیقتر ساخت.
مقتدا صدر پدیدهای برخاسته از چنین وضعیتی است؛ مردی که تا خودش را شناخته شنیده که بزرگانی چون سیدمحمدباقر صدر و خواهرش بنتالهدا را صدام با بیرحمی تمام کشته است، مردی که سیدصادق صدر پدر و دو برادرش را دژخیمان صدام سربهنیست کرده و مردی که قتلعام وحشیانهی کردها و بیخانمانی و کشتار شیعیان را دیده است، به صرف فروپاشی سیستم سرکوب، خشم و عقدهی او و هزاران چون او یکباره آزاد میشود و چون آتشی بیمهار زبانه میکشد، آتشی که از مرز قوم و مذهب میگذرد و همگان را در کام میکشد.
ناآرامیهای اخیر عراق معلول دخالت قدرتهای ذینفع اخصا همسایگان این کشور است اما نقطهی گسست را نخست در مناسبات سیاسی و قومی خود عراق باید جست.
هادی رحیمی زاده
نظرات(۰ دیدگاه)