عدالتطلبی؛ از شعار تا رفتار
- انتشار: ۱۳ ثور ۱۴۰۰
- سرویس: دیدگاهسیاست
- شناسه مطلب: 112012

نزدیک به سه دهه است که ما فریاد «عدالت» سر میدهیم و از «تبعیض» و نابرابری و انحصارطلبی، نالان و گریانیم. تمامِ پویشها و جنبشهای مدنی و سیاسی و مسلحانهای خود را «مقاومت یا جنبش عدالتخواهی» نامیدهایم و طرفهای مقابل خود را جبههی فاشیزم، انحصارطلبی و تمامتخواهی خواندهایم.
پرسش بنیادینی که در این میان به ذهن میآید این است که ما مدعیان سینهچاکِ «عدالتطلبی» خود به مقولهی «عدالت» و «برابری» چه مقدار باورمندی نظری و پایبندی عملی نشان دادهایم؟ آیا ما در درون جامعه و مجموعهی خود، عدالت و برابری و همپذیری را مرعی و محترم میشماریم؟ آیا آنچه را که ما مصرّانه از حاکمیّت یا نماییدگان قومیت مدعی قدرت، مطالبه میکنیم (تساوی حقوق و تقسیم قدرت) خود در درون جامعه و مجموعۀ هزاره/شیعه به آن عمل میکنیم؟
در پاسخ به پرسش فوق، سوگمندانه باید اذعان نمود که ما در درون مجموعهی خود حتی یک درصد هم به عدالت و برابری ایمان و تعهّد نداریم و فاقد رفتار عادلانه یا منصفانه با رقبای درون قومی خود هستیم. ما از نظام سیاسی یا قومیّت مدعی قدرت، چیزی را مطالبه میکنیم که خود در پندار و کردار به آن باورمند و پایبند نیستیم. رقبای بُرونقومی خود را به رفتار و پنداری متهم میکنیم (انحصارطلبی و تمامتخواهی) که خود در سطح درونقومی سخت به آن مبتلا و آلوده هستیم.
بهطور مثال از زمانی که پستی به نام «معاونتِ دومِ» ریاست جمهوری پدید آمده، این پست در انحصار و اختیار یک جناح (حزب وحدت) قرار دارد. وزارتها، معاونتها و ریاستهایی که به هزارهها در حکومت مرکزی داده میشود، انحصاراً در اختیار همان جناح قرار دارد. هکذا مشاورت، سخنگویی، سفارت و دیگر مقامات و مناصب در دولت مرکزی. همین جناحِ عدالتخواه در شعار و تمامتخواه در رفتار، علاوه بر پستها و مناصب دولتی در پایتخت، والی و معاون والی در دو ولایتِ هزارهنشین (بامیان و دایکندی) را نیز غالباً در اختار میگیرند.
در حالی که احزاب و جناحهای دیگر در جامعۀ شیعه/هزاره (انسجام، حراست، اقتدار، شعبههای متعدد حرکت اسلامی، وحدتِ مرحوم عرفانی، بقایای جنبش روشنایی و …) نه تنها در دولت مرکزی هیچ سهم و جایگاهی ندارند؛ بلکه در ولایات هزارهنشین نیز در حد قوماندان امنیه و ولسوال هم معرفی و منصوب نمیشوند.
منطق و توجیهِ پیروان آن جناحِ انحصارطلب نیز این است که هرکس چنگال دارد حلوا میخورد! در یک فضای آزاد و رقابتی، ما از توان سازماندهی و بسیج تودهها و چانهزنی سیاسی برخورداریم و با اتکاء بر همین تواناییها عملاً نمایندۀ انحصاری مردم خود در حاکمیّت هستم! دیگران هم توانمند شوند و سهم خود را در حاکمیّت به دست آورند!
اما پرسش اساسی این است که هرگاه این منطق و توجیهِ معیوب و مخدوش از شما پذیرفته باشد، چرا از ارگ و اشرف غنی و حکمتیار و طالبان و دیگر تمامتخواهان پذیرفته نباشد؟! آنها در توجیه انحصارطلبی خود خواهند گفت: در یک فضای آزاد و رقابتی، هر کس چنگال دارد حلوا میخورد! ما پشتونها هم اکثریت هستیم و هم قدرت نظامی و سیاسی و اقتصادی کشور را در اختیار داریم و هم از توان بسیج تودهها و چانهزنی سیاسی در سطح ملی و منطقهای و بین المللی برخورداریم! شما اقوام دیگر هم مثل ما خود را توانمند بسازید تا جایگاه سیاسی تان را به دست آورید! پس انحصار قدرت حقِ طبیعی و نتیجهی زحمات و توانمندیهای ماست! بنابر این با همان منطق و ابزاری که شما رقبای درونقومی خود را به حاشیه راندهاید، ما هم با استناد به همان توجیه و منطق، حق داریم که شما را به حاشیه برانییم!
بر پایهای آنچه گفته شد، اگر انحصارطلبی و تمامتخواهی در سطح ملی و کلِ افغانستان، پدیدۀ منفی و منفور و ضد انسانی است؛ لامحاله در سطح درونقومی نیز چنین خواهد بود و اگر در سطح ملی، پدیدۀ نیک و مبارک است، پس ما چرا با آن مبارزه میکنیم؟
و سرانجام … ما از دیگران (و به تعبیر خودمان از فاشیستان) چیزی را مطالبه میکنیم که خود هرگز به آن ایمان و تعهّد و پایندی نداریم!
مسیح ارزگانی
نظرات(۰ دیدگاه)