صلحِ باژگونه
- انتشار: ۲۱ اسد ۱۴۰۰
- سرویس: دیدگاهسیاست
- شناسه مطلب: 118642

کارل ون کلاسویز، فیلسوف جنگ میگوید: «جنگ دربارهی امری رخ میدهد که سیاست را میسازد؛ یعنی حاکمیت و قبضه نمودن قدرت». بر اساس این اصل، گروه شورشی طالبان تا قبضهنمودن تمام قدرت و دستیابی به حاکمیت مطلق به جنگ و کشتار ادامه خواهند داد.
در روزگار ما پیمانکاران جنگ (آمریکا و ناتو) هر جایی را که اشغال میکنند، بیرون از فضای آکنده از دود و باروت، در آن دوردستها شَبَهی را به مردمان بومی نشان میدهند و بسیار وقیحانه نام آن را «گفتگوی صلح» میگذارند. این صلح تا هرزمان که استعمارگران بخواهند به تعویق خواهد افتاد و زمانی هم که آن را اعلام میکنند یکسویه، باژگونه و تحریف شده است. نخستین قربانی این صلحِ وارونه اما مردم خواهند بود و دومین قربانی آن حکومت (اگر وجود داشته باشد). همانگونه که از نظر آمریکاییها در جنگ همهچیز عادلانه است در صلح نیز هرگونه تصمیمی جایز است؛ حتی اگر چنین صلحی به سرچشمهی جنگهای خونین تبدیل شود. بهترین دلیل این است که آمریکا در دو دههی حضور خود در افغانستان از هرگونه خشونت علیهِ مردم افغانستان- که سنت استعماری غربی آن را خشونتِ بشردوستانه، خیرخواهانه و متمدنانه می نامد- استفاده کرد و به شکلی طنزآمیز کاهشِ خشونت از سوی طالبان را شرط اساسی صلح دانست.
آمریکاییها فقط به گروه شورشی طالبان تعهد میدهند؛ تعهدی غیرعادلانه مبنی براینکه در زودترین فرصت تمام نیروهای خود را خارج خواهند کرد، ولی شروط اساسی طالبان مانند آزادی تمام زندانیان طالب، کنار رفتن اشرف غنی از قدرت، تشکیل حکومت جدید بر اساس معیارهای امارت طالبانی و … را باید حکومت عملی کند. در این وضعیت تمام زندانیان طالب باید توسط حکومت آزاد شوند؛ حکومت باید حقوق زنان را نادیده بگیرد و بار دیگر زنان در معرضِ خطرات جدی قرار خواهند گرفت، جامعهی مدنی بار دیگر باید به کمایِ ابدی بروند، مطبوعات و روزنامهنگاران باید صدای خود را در سینه حبس کنند و سرانجام اینکه گروه تروریستی طالبان باید دوباره به مرجعیت سیاسی بازگردند و با خاطری آسوده حاکمیت تمام افغانستان را به دست گیرند، درغیر این صورت ماشین کشتار جمعی این گروه شورشی از حرکت باز نخواهد ایستاد.
دکتر سید یحیی موسوی
نظرات(۰ دیدگاه)