دو درس از همسایگان
- انتشار: ۸ سرطان ۱۴۰۴
- سرویس: دیدگاه
- شناسه مطلب: 231066

ایران و پاکستان به ما دو درس بزرگ دادند. آنها دیروز به ما درس دادند و امروز هم دارند درس میدهند. درس اول، ظاهر شیرین و نتیجهای ویرانگر داشت؛ اما درس امروز تلخ است، ولی میتواند نتیجهای فوقالعاده و شکوفا داشته باشد.
درس اول:
محتوای درس اول، ترویج شعار برادری، اسلام فرامرزی، آغاز و گسترش جهاد و استقبال از مهاجران بود. با تجاوز شوروی، پاکستان و ایران به مجاهدین سلاح دادند و آنها را تشویق کردند تا آتش جنگ را در کشور خود شعلهور کنند و به زیرساختها حمله نمایند. مجاهدین با سلاحهای کمکی از کشورهای دور و همسایه، قلب برادر خود را به نام کمونیست میشکافتند، زیرساختهای عامالمنفعه را ویران میکردند و از این بابت خشنود بودند که در راه خدا جهاد میکنند.
در دل تایخ، تصویری از آقای حکمتیار در کنار رئیس آیاسآی با توپ ۷۵ میلیمتری ثبت شده است که در شرح آن به قلم خود آقای حکمتیار آمده: «در سنگر داغ جهاد»!
از طرف دیگر، با تداوم منازعه، ایران و پاکستان تعداد زیادی از پناهجویان را با آغوش باز و سخاوتمندانه پذیرفتند. برای مجاهدین این پندار به وجود آمد که اگر خانه خود را در افغانستان به آتش بکشند، میتوانند در کنار برادران مسلمان خود در ایران یا پاکستان خانه داشته باشند. این سطحینگری، دامنه ویرانگری و خشونت را در افغانستان گسترش داد.
در آن زمان، شعار «برادران مسلمان»، «جهاد سراسری» و «محو کفر و استکبار» پررنگ بود و ذهنها را مسحور کرده بود، غافل از آنکه بخش بزرگی از هزینههای جهاد توسط همان استکبار تأمین میشد.
بههرحال، سرمایهگذاری بر مجاهدین و تداوم سالها جنگ، زیر شعارهای دلفریب و رؤیایی، چیزی جز ویرانی و تباهی برای افغانستان نداشت و حتا برای همسایگان نیز نتیجه مطلوبی به بار نیاورد. پاکستان برای تأمین منافع خود، با همکاری آمریکا، نسخهی اول طالبان را به وجود آورد و در نهایت نسخه دوم آن با حمایتهای بیدریغ پاکستان و ایران، و بازی بسیار بد آمریکا، به قدرت رسید.
درس دوم:
درس دوم، ترویج اتباع بیگانه، گسترش مهاجرهراسی و اخراج مهاجرین است. بیتردید، سرمایهگذاری همسایگان بر روی طالبان، فاجعهبار بودهاست. به قدرت رسیدن طالبان بار دیگر موجی از مهاجرت را دامن زد و میلیونها نفر بهخاطر سیاستهای سختگیرانه طالبان افغانستان را ترک کردند.
این در حالی است که با گذشت زمان، شعارهای برادری و اسلامگرایی به فراموشی سپرده شده و حتا کشورهای همسایه، در مواردی، کلمه “جهاد” را ابزار گروههای افراطی میدانند؛ واژهای که نهتنها جذابیت پیشین را ندارد، بلکه مخل امنیت و ثبات پنداشته میشود.
«برادران مسلمان» جای خود را به «اتباع بیگانه» دادهاست. اگر دیروز برخی مهاجران را در زمره دلاوران و از تبار سلحشوران به حساب میآوردند، امروز برخی آنها را جاسوس، خائن یا متجاوز میخوانند. برای اخراج مهاجرین دهها دلیل ارائه میکنند. میتوان برای هر دلیلی، دلیل و مستند نقض آورد؛ اما بهنظر میرسد که حتا یک دلیل هم لازم نیست.
فقط در یک جمله، میتوان گفت که سیاستهای همسایگان در قبال افغانستان در چهل سال گذشته اشتباه بوده و اکنون نیز بر همان اشتباه پافشاری میکنند. با اینهمه، سیاستهای امروزی ایران و پاکستان میتواند درسهای بزرگ و بیدارکنندهای برای ما باشد؛ هرچند اعمال این سیاستها، در ظاهر و در کوتاهمدت بسیار تلخ و ناگوار است.
ما باید یاد بگیریم که ایران و پاکستان خانهی ما نیستند، و این افغانستان زیباست که وطن ماست. پس، باید آن را بسازیم. ما باید بدانیم که عنصر مرز بیش از باورهای مذهبی تعیین کننده است. ما باید بدانیم که منافع ملی هزاران برابر از شعارهای مذهبی پر اهمیتتر است. پذیرش شعار برادران مسلمان و جهاد به بهانهی ویرانی وطن، بسیار سادهلوحانه بود. ما نباید به دستور برادران مسلمان دیروز و ابتاع بیگانهی امروز خانهی خود را به آتش میکشیدیم و هموطن خود را میکشتیم. زمان آن فرا رسیده که برای فردا گام برداریم. برای داشتن یک کشور آباد و شکوفا، ما باید همزیستی مسالمتآمیز را یاد بگیریم. باید به حقوق شهروندی احترام بگذاریم و بهسوی ملتسازی گام برداریم.
ما باید بیاموزیم که شیعه و سنی، و تمام اقوام افغانستان باید برادرگونه در کنار هم زندگی کنند. شیعه افغانستان باید بداند که او در ایران وصله نچسب است و از اتباع بیگانه خوانده میشود. سنی افغانستان نیز بداند که در پاکستان، از اتباع بیگانه محسوب میشود. در واقع، این شیعه افغانستان است که برادر سنی افغانستان است، و برعکس.
شیعه افغانستان باید باورهای خرافی و بیپایه شیعه صفوی را که مبتنی بر لعن، نفرین و کینه است، کنار بگذارد و نباید این بار بیبنیان را بر دوش کشد. او باید راه شیعه علوی را در پیش گیرد و شیعه علی باشد. اندیشه شیعه علوی مبتنی بر حکمت و مصلحت است و بداند که خلفای راشده با حضرت علی پیوند خانوادگی داشتند.
عالم سنی افغانستان نیز باید بداند که باورهای او یک فهم از اسلام است، نه عین اسلام، و به همین ترتیب، باورهای شیعه هم یک قرائت از اسلام است، نه باطل مطلق. پس باید نفرتپراکنی علیه شیعیان را کنار گذاشت.
تجربههای تلخ گذشته در ابعاد مختلف، چشمان ما را گشوده، وقت آن است که با شهامت، سرنوشت خود را در دست بگیریم. باید از اختلافات مذهبی و قومی عبور کنیم، و به جای فرار، ساختن را برگزینیم. بجای نفرت، مهر بورزیم. اگر طالبان، صدای زمانه را بشنوند و به جای مانع، همراه مردم شوند، میتوان امید داشت که رستاخیز ملی شکل گیرد. در غیر این صورت، تاریخ، آنها را در زمره سنگاندازان مسیر ملتسازی ثبت خواهد کرد.
بهنظر میرسد زیرساختها برای آغاز یک حرکت ملی در جهت تحول و ساختن افغانستان آماده است. تنها گروه حاکم است که هنوز به این بیداری نرسیده و این ضرورت را درک نمیکند. میطلبد که طالبان نیز با مردم همگام شوند و در این رستاخیز ملی مشارکت جویند، نه اینکه مانع آن گردند.
دکتر سید جواد سجادی
نظرات(۰ دیدگاه)