دستاوردهای شگفت ۷ و ۸ ثور!
- انتشار: ۷ ثور ۱۴۰۰
- سرویس: دیدگاهسیاست
- شناسه مطلب: 111615

دو حادثهی۷ و ۸ ثور به فاصله چهارده سال اتفاق افتادهاند؛ با اینهم در پهلوی هم نشستهاند. به نظر نمیرسد دست تصادف این دو روز را در پهلوی هم گذاشته باشد؛ بلکه قرابتها، مشابهتها و پیامدهای این دو حادثه آن قدر به هم نزدیکاند که انگار در دو روز متوالی اتفاق افتادهاند. اگر به مشابهتها و پیامدهای این دو روز خیره شویم به این نتیجه میرسیم که هشت ثور، معلول و تداوم هفت ثور است. چنانکه پدیدهای به نام طالبان معلول و تداوم هشت ثور و حضور کشورهای غربی نتیجه سیاستهای غیرانسانی طالبان است.
این نکته را هم یادآوری میکنم که هفت ثور کودتای یک جمع کوچک بود؛ درحالی که هشت ثور به بارنشستن سالها جهاد و رنج مردم افغانستان و خون شهیدان پاکباخته این سرزمین بود که به دست رهبران نالایق و قدرتطلب برباد داده شد. از این نظر بین این دو روز تفاوت زیاد است.
حوادث این دو روز از زوایای گوناگون قابل بررسی و نقد است. در این فرصت اندک به برخی از مشترکات ۷ و ۸ ثور به شکل خلاصه میپردازیم.
۱- عدم تکیه بر خویشتن؛ اعتمادبه نفس و تکیه کردن به قدرت و دارایی خود، در هر مبارزه ضرورت حیاتی است. هر مبارزهای که این شرط لازم را نداشته باشد، در نهایت عقیم میماند و به نتیجه نمیرسد. مهاتماگاندی میگوید: «شرط رهبری یک مبارزه اعتمادبه نفس و اعتماد به داشتههای خود است.»
گروههای چپ که در روز هفتم ثور دست به کودتا زدند تا راهی برای نجات کشور از فقر، جهل و استبداد بیابند، از اعتمادبه نفس و تکیه برخود برخوردار نبودند؛ چنانکه سردمداران هشتم ثور نیز این شرط ضروری را نداشتند. یکی از دلایل ناکامی هردو مبارزه فقدان اعتمادبه نفس در رهبران هردو مبارزه است.
۲- وابستگی به خارج؛ نتیجهی نداشتن اعتمادبه نفس، تکیه بر قدرتهای خارجی و چشمداشتن به حمایت آنهاست. در افغانستان هیچ مبارزهای را نمیتوان نام برد که بدون تکیه بر قدرتهای خارجی یا کشورهای همسایه شکل گرفته باشد.
رهبران مبارزه در هفتم و هشتم ثور، از همان آغاز، مبارزه خود را به حمایت خارجیها گره زدند. رهبران خلق و پرچم، نطفهی مبارزه خود را در سفارت اتحاد شوروی بستند. امّا رهبران جهادی که پرچم مبارزه با کودتای۷ ثور را به دوش گرفته بودند نیز راه آنها را رفتند.
۳- قدرتطلبی و دیکتاتوری؛ یکی دیگر از ویژگیهای مشترک ۷ و۸ ثور جنون قدرتطلبی بود که در تار و پود رهبران هردو جریان خانه کرده بود. هرچند رهبران چپ و جهادی، قدرت و ثروت کشور را در جمعهای کوچک خود گرد آورده بودند با آنهم به نزاع خود برای گرفتن تمام قدرت و ثروت ادامه میدادند. پس از پیروزی، هدف آنان به گرفتن کامل قدرت و ثروت کشور خلاصه شده بود. آنان اهداف و شعارهای خود را از یاد بردند و دیکتاتوری و قدرتخواهی جنونوار را یکی براساس ایدئولوژی چپ و دیگری به نام دین توجیه کردند. به همین علّت در کمترین زمان دوستان و همکاران سابق، به دشمنان خونی تبدیل شدند و به روی همدیگر تیغ کشیدند.
۴- قومگرایی؛ هم رهبران چپ و هم رهبران اسلامی، پیش از پیروزی، قومگرایی را برخلاف اهداف و آرمانهای خود اعلام میکردند؛ امّا پس از پیروزی، قومگرایی، به جای آرمانگرایی و انسانمداری و ملیتخواهی نشست. مردم را تکه و پاره کردند و به هربهانهیی به جان هم انداختند. جنگهای داخلی، برادرکشیها و دشمنیها کشور را در خود پیچید.
۵- بیبرنامگی؛ یکی دیگر از مشترکات رهبران ۷ و۸ ثور که زمینه شکست آنان را فراهم کرد، نداشتن طرح و برنامه برای ساختار سیاسی و اداره کشور بود. هردو گروه به پیروزی اندیشیده بودند؛ امّا به پس از پیروزی هرگز!
یکی در پاسخ این پرسش که شما چه نوع حکومتی ایجاد میکنید، میگفت: حکومت سوسیالیستی طبقه کارگر. و دیگری میگفت: حکومت اسلامی؛ امّا واقعیت این بود که هیچ کدام نمیدانست از چه نوع حکومتی سخن میزند. به همین دلیل هردو گروه پس از پیروزی، به غرقاب جهل و ندانمکاری افتادند و مردم را نیز گرفتار سرگردانی، حیرت و یأس کردند. دشمنان افغانستان، از این سردرگمی بهره بردند و کشور را در باتلاق جنگهای بیپایان غرق کردند.
واقعیت این است که هم مبارزان ۷ ثور و هم جهادگران ۸ ثور فرزندان این مردم و سرمایههای این کشور بودند. موارد یادشده و دیگر عوامل باعث نابودی آنان و بربادرفتن کشور و ملّت گردید. امیدها تبدیل به یأس شد و سرمایههای کلان ملّی در هردو جریان به باد رفت. سخن پایانی این است که آیا از این دو جریان، امروزیان و آیندگان عبرت میگیرند یا باز هم فاجعهها بر ما تکرار میشود؟
سید اسحاق شجاعی
نظرات(۰ دیدگاه)