درس چهارم| از مرگ استقبال کنیم!
- انتشار: ۲۲ اسد ۱۴۰۰
- سرویس: دیدگاهدین و اندیشه
- شناسه مطلب: 118683
زندگی، نعمتی است که خداوند به موجودات زنده داده است. همه موجودات زنده، قدر این نعمت بیبدیل را میدانند و آن را دوست دارند و برای حفظ آن میکوشند. ترس از مرگ و مبارزه با عوامل مرگآفرین یک امر طبیعی در موجودات است؛ امّا در این میان، انسان موجودی خاص و گل سرسبد آفرینش است. انسان دارای خرد، اراده و هوش سرشار است؛ خوب و بد و زشت و زیبا را تشخیص میدهد و آینده خود را میبیند و برای آن تصمیم میگیرد.
چنانکه انسان تنها موجودی است که ثروتهای معنویای دارد که بالاتر از حیات است. او گاهی حیات خود را برای آنها به خطر میاندازد و حتّی قربانی میکند. اینهمه قهرمانیها و فداکاریهای که در تاریخ بشر دیده میشود، در محور همین ویژگی انسان شکل گرفته است؛ انسانهای بزرگ، جان خود را فدای وطن خود کردهاند، مردان مؤمن، برای رضایت خدا به آسانی و شیرینی جان خود را در طبق اخلاص نهادهاند؛ مادرانی خود را قربانی کردهاند تا فرزندشان از نعمت حیات برخوردار باشد. به این نوع فداکاری در اسلام فرهنگ شهادت گفته میشود.
بدون تردید امام حسین (ع) نیز مانند دیگر انسانها زندگی را دوست داشت؛ امّا وقتی موضوع بزرگتری به میان آمد، به آسانی آن را تقدیم کرد. دیگر از مرگ نهراسید و نعمتهای مادی این دنیا برایش شیرینی نکرد. او حیات خود را داد تا اسلام زنده بماند و گرفتار انحراف نشود. برای امام حسین (ع) زندگی در تحت حاکمیت ظالم و مستبدی چون یزید عین مرگ بود و مرگ در راه مبارزه با دیکتاتور و حکومت زورگو عین زندگی؛ چنانکه فرمود: «فَانّی لا ارَی الموتَ الاّ سَعاده وَ الحیاه مَعَ الظالمین الاّ بَرَما.» (من در چنین محیط ذلّتباری مرگ را جز سعادت و زندگی با این ستمگران را جز رنج و نکبت نمیدانم.)
در روز هشتم ذیالحجه، پیش از آنکه از مکه به قصد کوفه حرکت کند، اعلام کرد: «مَن کانَ باذِلاً فینا مَهجَتَه مَوطّنا عَلی لقاءِ الله نَفْسَهُ فَلیَرحَل مَعَنا.» (هرکس از شما حاضر است در راه ما از جان خویش بگذرد و آن را نثار کند آماده حرکت با ما باشد.)
بدن مادّی عمر معیّنی دارد و سرانجامش مرگ است؛ مردان خدا این بدن خاکی میرنده را با خداوند معامله میکنند؛ آن را میدهند و رضوان الهی را میخرند؛ چنان که خداوند خود گفته است: «خداوند جانها و مالهای مؤمنان را خریده است تا بهشت را به آنان بدهد؛ به کسانیکه در راه خدا جهاد میکنند؛ چه بکشند یا کشته شوند. این وعده حقّی است که خدا در تورات و انجیل و قرآن داده است و چه کسی بهتر از خدا به عهد خود وفا خواهد کرد؟ با این معاملهای که با خدا کردهاید خرسند باشید که کامیابی بزرگی است.» (سوره توبه/ آیه ۱۱۱)
امام حسین (ع) از مرگ با شمشیرهای تیز دشمنان نهراسید که به زندگی جاودانه رسید؛ زیرا او به حقیقت زندگی و مرگ پی برده بود. دیدگاه امام این است که « اگر این بدنها برای مرگ آفریده شدهاند پس چه بهتر که به صورت شهادت باشد.»
امام حسین (ع) در راه هدف والای خود از هیچ پیشآمدی بیم به دل راه نداد و هیچ مانعی او را از پیکار با دشمنان مأیوس نساخت. نقل شده است که در روز عاشورا هر لحظه چهره مبارکش برافروختهتر میشد و با شوق و شعف میجنگید. اشتیاق او به شهادت از رجزهایش نیز آشکار است: «هرگز سر تسلیم در برابر خواستههای شما فرود نمیآورم و به خدا قسم با شما دست بیعت نخواهم داد و هرگز از جنگ با شما نمیگریزم.»
وقتی به تنهایی به لشکریان یزید حمله میکرد، گروه گروه افراد تا دندان مسلح از ترس پا به فرار میگذاشتند.
نه تنها امام حسین (ع) از مرگ نمیهراسید؛ بلکه فرزندان و یاران او نیز چنین بودند. در شب عاشورا امام حسین (ع) به اصحاب و برادران و فرزندان خود فرمودند: «فردا همه شما کشته خواهید شد»، قاسم بن حسن (ع) نگران شد که نکند فیض بزرگ شهادت به لحاظ کمی سن شامل حال او نشود؛ لذا از آن حضرت پرسید: حتّی من هم عمو جان؟ امام حسین (ع) از او پرسید: «تو مرگ را چگونه میبینی؟» این نوجوان پاک سرشت پاسخ داد: «مرگ در ذائقه من شیرینتر از عسل است.» امام فرمود: «بلی؛ تو نیز شهید خواهی شد.»
بنابراین درس چهارم قیام امام حسین (ع) برای ما این است که در برابر دشمنان دین و ارزشهای انسانی از مرگ نهراسیم. جان را بدهیم و جانان را به دست آوریم. مرگ، از زندگیای در تحت ستم و با ذلّت و خواری بهتر است. در انتخاب مرگ نباید ترسید و نباید درنگ کرد. چنین مرگهایی، زندگی دایمی در پی دارد.
سید اسحاق شجاعی
نظرات(۰ دیدگاه)