درسهای عبرتآموز ۸ ثور
- انتشار: ۹ ثور ۱۴۰۰
- سرویس: دیدگاهسیاست
- شناسه مطلب: 111736

۸ ثور را ازین جهت که بزرگترین قیام مردم افغانستان پس از چهارده سال به ثمر نشست فصلی شایستهی تجلیل از تاریخ پر فرازونشیب این کشور میدانم؛ تخفیف آن قیام بینظیر جفا به میلیونها قربانی و معلول و آواره است اما تاریخ، آنانی را که حاصل سالها تلخکامی و مجاهدت مردم را لجنمال کردند و با شعار جهاد، ددمنشانهترین جنایات را مرتکب شدند، هرگز نمیبخشد. کودتاچیان ۷ ثوری اگر آن همه فاجعه آفریدند، الگوی عملی و رفتاریشان استالین بود که با توجیه و شعار آفرینش خلق بیطبقه ۱۱ میلیون آدم کشت، اما الگوی مجاهدان افغان کدامین قهرمان تاریخ بود؟ آیا بین ماهیت پیامدها و تبعات ۷ ثور و ۸ ثور تفاوتی میبینید؟
۸ ثور رقم خورده بود تا برای فردای این کشور طرحی از نو درانداخته شود و مؤلفههای وحدت ملی شکل بگیرد نه اینکه ثمرهی قیام را بدزدند و به زیر لاک قومیت خود بخزند. دلآزارترین خیانت ۸ ثوریها، عمیقتر ساختن شکافهای قومی و مذهبی بود؛ در یک جامعهی کثیرالقومی انحصارطلبی قومی به ناگزیر در خون مینشیند و چرخهی خشونت و خشم را شتابی مضاعف میدهد.
ما افغانستانیها «ملت» نبودیم؛ پارگیهای «بیملتی» با تار و سوزن قهر و غلبه یا مجلس حلوعقد رفو نمیشود. زخمهای کهنهی این سرزمین با نسخههای وارداتی هم التیامیافتنی نیست. برای ملت شدن نمیتوان از آمریکا و پاکستان و روسیه و ایران اجازه گرفت. ملت شدنمان را باید از تغییر تفکر فرودستنگری آغاز کنیم. تغلب قومی شاید بتواند در برههای کوتاه، عطش هژمونیطلبی قومی را فرونشاند اما دور و تسلسل فاجعهی قومی همچنان باقی است.
اکنون نیز در شرایطی مشابه ۸ ثور ۱۳۷۱ قرار گرفتهایم: در دوراهی یک انتخاب؛ بازیگران و سیاستمداران افغان بهویژه طالبان تاریخ سیسالهی اخیر را قطعا پیش چشم دارند. ۸ ثور درسهای عبرتآموزی در آستین دارد.
هادی رحیمی زاده
نظرات(۰ دیدگاه)