تشیع، مذهب آینده
- انتشار: ۲۶ سنبله ۱۳۹۷
- سرویس: اجتماعیدیدگاه
- شناسه مطلب: 47653
تشیع، یعنی مذهب آینده؛ مذهبی که نه متوطن در گذشته است و نه متوقف در اکنون، بلکه پیشرَو و پرشتاب و چهارنعل به سوی «آینده» میتازد.
اصل انتظار و ظهور منجی نیز مبیّن همین معنا و معطوف به حرکت این مکتب به سمت افقهای باز و بیپایان آینده است. این معنا را در خطبه 160 نهجالبلاغه نیز اینگونه میخوانیم که: عِندَ الصباحِ یَحمَدُ القومُ السُّری: شبرَوان راهسِپار، صبحگاهان ستایش میشوند.
در عاشورا نیز امام حسین در حالی که آخرین نفسهایش را در باران خونین تیرها و ضرباهنگ تند و تبدار نیزهها و در چکاچاک چیرگی شمشیرهای دشمنان میکشید، فریاد زد: هل من ناصرٍ یَنصُرُنِی؟: آیا یاریکنندهای هست که مرا یاری کند؟
آیا این فراخوان خونین طنینانداخته در دهلیزها و دالانهای سرد و ساکت و ساکن تاریخ، چیزی جز پویایی ناایستا و پایداری نامیرا و پیروزی نیروانای عاشورایی برای ساختن آیندهای آکنده از ایمان و امید و جوشش و جَرَیان جاودانه است؟ بدون شک نیست!
صاحب این فراخوان، نه به یاری ابناء بشر دل بسته بود و نه یاریگری آنان در لحظهای که او آخرین نفسهای خونآلودش را میکشید، یارای بازگرداندن وی به زندگی را داشت و نه او به هر قیمتی میخواست زندگی کند؛ وگرنه یزید به اندازهای سخاوتمند بود که اگر حسین با او بیعت میکرد، امتیازات بینظیر مادیِ فراهمآورنده رفاه معیشتی او و یارانش را به او پیشکش کند؛ اما این پسر فاطمه بود که گفت: والله! لا اُعطِیهیم بِیَدِی إِعطاءَالذلیلِ و لا اَفِرُّ مِنهُم فِرارَالعَبِیدِ: به خدا سوگند، نه دست ذلت در دست آنان میگذارم و نه مانند بردگان از میدان جنگ فرار میکنم!
پس فراخوان او برای شتافتن به یاریاش چه وجهی دارد؟
این فراخوان برای معاصران او و حتی برای کسانی که در خود میدان نبرد و یا در نزدیک آن قرار داشتند و میتوانستند به یاری او بشتابند، نبود؛ چه، امام حسین همان کسی است که با به صدا درآوردن مکرر طبل مرگ برای کسانی که از مدینه تا مکه و از مکه تا حوالی کوفه و کربلا او را آزورزانه برای رسیدن به مطامع و منافعی همراهی میکردند، این حقیقت را جار زد که سرنوشت فرجامین این کاروان، مرگ است و کاروانیان جز در ایستگاه پایانی مرگ فرود نخواهند آمد.
در مسیر کربلا نیز به کسانی همچون عبیدالله بن حُرّ جُعفی و عمرو بن قیس مشرقی و پسرعمویش که از همراهی با اردوی حسینی خودداری ورزیده بودند، به صراحت گفت: از ما دور شوید، آنقدر که صدای استغاثه مان را نشنوید و صحنههای رویارویی مان با سپاه شمر و شرک را نبینید؛ «زیرا به خدا سوگند، اگر صدای یاریخواهی ما به گوش کسی برسد و او به یاری مان نشتابد، خدا او را با ذلت به جهنم سرنگون خواهد کرد.»
بنابراین بخشی بسیار مهم و مبنایی از مدیریت کاروان حسینی، نصب فیلترهای بازدارنده از ورود عناصر و عواملی به این کاروان بوده است که ظرفیت معنوی ـ معرفتی درخور برای همراهی با عاشوراییان را نداشته اند؛ زیرا دورنمای هدفگذاریشده برای آن حرکت حیاتبخشی که پابهپای مرگ به پیش میرفت، بسیار فراتر از رویدادهای مقطعی زمانمند و زمانبند سال 61 هجری طراحی و تدوین شده بود و بر پایه آن، بایستی عاشورا خود به مبدأ تاریخ تحولات تازهای در حوزه دینداری و سیاستورزی و جنگ و صلح و اخلاق و معرفت و معناگرایی توحیدی تبدیل میشد و شد.
برای همین است که فروکاست عاشورا به یک نیمروز بریده و بیگانه از پیشینه مکتبی ـ تاریخی و پسینه بایسته پیامها و پیامدها و پیآوردهای امتدادیابنده تا عصر ظهورِ این حماسه بشکوه و بینظیر، جفایی برآمده از فهم فاسد و عقل عاجز و زمینی و زمینخورده محاسبهگران کمیتانگار اعداداندیش در حق عاشورا و امام حسین است.
نگریستن از چنین منظری به عاشورا کار ما را در مخاطبشناسی «هل من ناصر ینصرنی» امام حسین از این جهت دشوار و دردناک میکند که میبینیم همه نسلهای عاشورایی پس از عاشورا و پراکنده در همه عصرها و جغرافیاهای این سیاره رنج، بریده از تنوع فرهنگی و تشتت زبانی و تکثر تباری، پیامگیران بیواسطه این پیام انقلابی الزامآورند و ما نیز به سهم خود، بخشی از میلیاردها مخاطب این فراخوان در روزگار پساعاشورا هستیم.
این دشواره اما زمانی مردافکن و کمرشکن میشود که ما جایگاه اکنون و آگاهی تاریخی امروز خود را با کسانی محاسبه کنیم که محضر امام را درک کرده بودند؛ اما فرودستی معرفتی شان یارای یاری وی را از آنان بازستانده بود. آنان در موقعیتی بودند که میتوانستند در یک چرخش زاویهدار انحرافی موجَّه و مجوزدار، سرعت خود برای فاصله گرفتن از امام خویش را چندان افزایش دهند که به سادگی خود را از تیررس صدای یاریطلبی او دور، و شانه وجدان خود را از بار مسؤولیت در برابر فرزند پیامبر خویش، خالی و سبکبار کنند؛ اما ما این توانایی را نداریم؛ ما به کجا میتوانیم بگریزیم که فریاد هل من ناصر ینصرنی امام حسین در آنجا نرسیده و نپیچیده باشد و این صدای برآمده از آن گلوی بریده، گوش ما را از طنین و تکرار خود در هرکجای زمان و هرگوشه زمین نیاکَنَد؟
اما ما مردمانی هستیم که خود را با به خواب زدن به کری زدهایم! و چه خوش گفتهاند که آن را که خواب است میتوان بیدار کرد، ولی آن را که خود را به خواب زده است با هیچ نهیبی نمیتوان از خواب پراند. با وجود این، چه بخواهیم و چه نخواهیم عاشورا ما را از این خواب سنگین آلوده به بیداری ذلتبار، بیدار خواهد کرد؛ اما با تاوانهایی که بر این به خوابزدگی تحمیل خواهد کرد و تاکنون نیز کرده است.
این موضوع را در پستی جداگانه و مستقل شرح خواهم داد؛ ولی آنچه تا اینجای کار آشکار است این است که عاشورا مکتبی پیشتاز به سمت آینده است و اگر نمیبود اینقدر فراگیر و فراوان و بیمرزومهار و جاودانه و جهانی نمیشد. فریاد هل من ناصر حسین در گوش همه تاریخ طنینانداز است و همه عاشوراییان پساعاشورا را از سراسر عالم به یاری راه روشن و خط خونین و مکتب معرفتمدار عاشورا فرا میخواند و این یعنی پویایی و پایایی آیندهنگارانه و آیندهنگرانهای که در متن و بطن دینی ـ معرفتی این قیام همیشهقائم تعبیه شده است.
زمین تکچشم کور است و زمان گوش کر و انکار در انکار در انکار
ولی پیچیده در گوش کر تاریخ از حلقوم عاشورا صدای او
راحل موسوی
شیعه را یهود ساخته و به جان مسلمانان انداخته است. چرا ؟ چون یهودیان تنها آن پیامبرانی را قبول دارند که از خون و نژاد و نسب بنی اسرائیل هستند و حضرت مسیح و حضرت محمد چون از نسل بنی اسرئیل نیستند از منظر آنان پیامبر محسوب نمی شوند.و شیعیان هم درست مانند آنان تنها آن امامانی را قبول دارند که از خون و نژاد و نسب بنی فاطمه باشند.و حضرت امام ابوحنیفه و امام محمد غزالی را امام نمی دانند.و مهدی شیعیان هم یکی کپی ناشیانه از ماشیح یهودیان است. همانطور که دین یهود چیزی جدا و سوا از شریعت حضرت موسی است. دین شیعه هم چیزی سوا و جدا از شریعت حضرت محمداست.و شیعیان چهره و صورتکی دیگر از نژادپرستی و غرور یهودیان هستند.و خداوند قرآن فراوشکار نیست چون به عهد خود با حضرت سلیمان وفادار بوده و قرار نیست به هیچ کسی بعد از او حاکمیتی بدهد که فراتر و گسترده تر از حاکمیت حضرت سلیمان باشد. چون حضرت سلیمان خواسته به او حکومتی عطا شود که پس از او و نه قبل از او لایق و سزاوار هیچ کس حتی مهدی دروغین شما باشد. مراسم عمرکشان شیعیان هم برگرفته از مراسم هامان کشان یهودیان است.پس شما شیعیان از لحاظ تفکر و اندیشه هیچ تفاوتی با یهودیان ندارید .آنها بنی اسرائیل را حاکم دنیا می خواهندو شما بنی فاطمه را می خواهید حاکم جهان کنید. ولی از آنجا که مخالف خدا که حق و حقیقت است هستند این آرزو را به گور برده و در جهنم خداوند خواهید سوخت.
با سلام چرا نظر مرا آشکار نمی کنی ؟ نکند می ترسی در باره آن اندیشه شود و کل مقاله ات زیر سئوال رود.
این موجودات رذل و پست و نژادپرستی که اسم خود را با واژه سید مزین کرده اند ثمره تلخ تجاوز اعراب به زنان عجم هستند همانطور که یک قاطر حاصل آمیزش الاغ با اسب است و یک انسان باید چقدر احمق و نادان باشد که فرق بین یک اسب را از یک قاطر تشخیص ندهد. از شنیدن واژه سید نفرت وجودم را فرا می گیرد همانطور که هیتلر با شنیدن واژه یهود چنین می شد عمو آدلف گفت یک یهود آلمانی خوب یک یهودی مرده است و من هم معتقدم که یک سید ایرانی خوب یک سید مرده و جزغاله شده است به امید ایجاد هلوکاست سید.
سلام چندی پیش در صداو سیمای رافضی و در شبکه نمایش مروری بر آثار محمدرضا فروتن را گذاشته بودند . فیلمی بود به نام به آهستگی در این فیلم به آقای بازیگرکه نقش مردی زندار را برعهده داشت اجازه داده نشد تا وارد سردخانه شده و جسد زنش را شناسایی کندو برای ورود این مرد مضطرب و هراسان که گفته بودند زنش مرده و در سردخانه است مانع شدند و دلیل ممانعت آنان نیز یک مسئله و مورد کاملا واضح در شرع مقدس اسلام بود و گفتند چون زن تو مرده تو دیگر محرمش نیستی و نبایستی برای شناسایی جسد زنت وارد سردخانه شوی.حال که دهه فاطمیه رافضی هاست در اطراف و اکناف شهر و بر دیوارها و ستونهایش پرده نوشته های سیاهی از قول حضرت فاطمه برای شوهرش علی بن ابیطالب نوشته اند به این مضمون که : یا علی مرا شبانه غسل بده کفن کرده و دفن کن و کسی را هم باخبرمکن. آدم عاقل واقعا از دروغ گویی خاخام های شیعه و باور شیعیان یهودی متحیر و حیران می شود! که دم خروس را باورکند یا قسم عباس را.دم خروس یعنی چطور می شود جسد زن مرده آقای فروتن در آن فیلم و در آن سردخانه حتی برای یک نگاه و شناسایی مردش نامحرم باشد ! و قسم عباس که شیعیان مشرک و رافضی های ملحد می گویند که حضرت عمر با همراهی چندنفر و بدستور ابوبکر صدیق به در خانه علی رفته و زنش یعنی حضرت فاطمه و دختر نبی اکرم را مورد لت و کوب و ضرب و شتم قرارداده بطوریکه پهلوی حضرت زهرا شکسته و در حالیکه فرزندی بنام محسن را باردار بوده و یا شیر می داده خون از وجودش جاری شود و آنوقت آن حضرت علی که بقول همین رافضی ها زره اش ناقص بوده و قسمت پشت نداشته چون هرگز به دشمنش پشت نمی کرده تنها نظاره گر این ماجرا باشدو هیچ کاری نکند! تضاد و تناقض در آیین و عقاید شیعه موج می زند و همچون خوکی که در کثافتهای خودش غلت می زندو می لولد و با با این احوال اندیشمندان و روشنفکران جامعه ما این همه تضاد و باطل را می بینند و برای هدایت ملت خویش حرفی نمی زنند و کلامی نمی گویند.اوج حماقت و رذالت سیدها و قبیله قدرت طلب و نژادپرست بنی فاطمه در جعل حدیث از نبی اکرم و حتی از قول حق تعالی است آنجایکه برای استمرار حکومت و قدرت خویش از کلام خدا نقل است که ولایه علی بن ابیطالب حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی
شیعه را یهود ساخت و به جان مسلمانان انداخت . چون یهودیان تنها آن انبیا و پیامبرانی را قبول دارند که از نسل بنی اسرائیل باشند و چون حضرت مسیح و حضرت محمد از نسل بنی اسرائیل نبودند از منظر آنان مردود. دروغگو و نبوتشان باطل است.حال شیعیان هم درست به مانند اعتقاد آنان تنها آن اولیا و امامانی را قبول دارند که از نسل بنی فاطمه اند و امام اعظم حضرت ابوحنیفه و امام محمد غزالی چون از نسل بنی فاطمه نیستند امامتشان را مردود می دانند.آنچه واضح است همانطور که دین یهود چیزی جدا از شریعت حضرت موسی بوده و صرفا برای سیادت و آقایی بنی اسرائیل بر سراسر دنیا بوجود آمده دین شیعه هم چیزی جدا از شریعت حضرت محمد بوده و صرفا برای حکومت و حکمرانی بنی فاطمه بر سراسر دنیا ساخته شده است.و بوجود آمدن دین شیعه تنها جنبه سیاسی داشته و بدست خاخام های یهودی نوشته و تدوین شده و توسط خاخام های شیعه اجرا و عمل میشود.در کتاب جرج ارویل حیواناتی هستند که به یک معرفت عالی می رسند یعنی با نفی اشرافی گری .معتقد می شوند که همه حیوانات با هم برابرند ولی وقتی کارشان رونق می گیرد و تفکرشان توسعه پیدا می کند دوباره همان اشرافی گری گذشته به سراغشان می آید و چنین می نویسند که درست است که همه حیوانات با هم برابرند ولی برخی برابرترند.و تعالیم تشیع که از تعالیم تلمود گرفته شده نیز چنین می گوید که درست است که همه مسلمانان با هم برابرند و شرف و بزرگی به فضل و ادب و تقواست ولی برخی یعنی بنی فاطمه برابرترند و این شرف و بزرگی به خون و نژاد و نسب اینهاست و می بایست به خون یک سید همانند خون یک مهاراجه دخترنذری و باج شرعی خمس تعلق بگیرد. خلاصه قبیله قدرت طلب و نژادپرست بنی فاطمه هرچه نبی مکرم اسلام در طول 23 سال نبوتش رشته را پنبه کرده اند. خدای شیعه هم خدایی مریض و ترسو است.مریض است چون کتابی که برای شیعیان نازل کرده وسیله هدایت مردم و متقین نیست و هرکسی قادر به درک و فهم آن نمی باشد بلکه کتاب معماست و جواب معماهای آن هم در صندوقچه ای است و کلید آن صندوقچه هم در دست کسی است که شیعیان به آن امام زمان می گویند.و در ضمن خدای شیعه ترسو هم هست چون نظرش را واضح به مردم و مخلوقاتش بصورت یک آیه کامل در قرآن بیان نمی کند بلکه پشت پیامبرش قایم می شود و نبی اش را جلو می اندازد تا نظرش را اعلام کند و بگوید که جانشین نبی همان علی است.التماس اندکی تفکر
قصه پرغصه قوم بنی فاطمه قصه دین و حقیقت نیست بلکه قصه قدرت و سلطنت و حکمرانی و حکومت بر تمامی عالم است. آنها نبی اکرم را تنها پیامبری نمی دیدند که قرار است مردمی را از شرک و کفرو نژادپرستی رهایی بخشد بلکه او را همچون پادشاهی می دیدند که قرار است به ترتیب و نسل بعد از نسل او جانشین و حاکم او بر سراسر اقوام و ملل جهان شوند.وگرنه اگر حضرت علی پسر عموی پیامبر بوده حضرت عثمان و حضرت زبیر هم پسر عمه پیامبر بوده اند.شیعه تنها فرقه ای در دنیاست که معتقد است با فحش دادن می شود به خدا نزدیک شد.و خودزنی را یک نوع عبادت می داند.که کاملا از عزت نفس و کرامت انسانی بدوراست. فحش و دروغ دو خصیصه و مشخصه بارز فرهنگ شیعه است.زیارت عاشورا را بنگرید یک فحش نامه کامل است در این فحش نامه به قاطبه بنی امیه توهین شده و از آنجایی که عثمان بن عفان نیز از بنی امیه بوده به ایشان هم توهین شده و از آنجایی که حضرت عثمان داماد نبی اکرم بوده نتیجه می گیریم که به شعور پیامبرمان نیز توهین شده است
خدای مسلمانان یک تفاوت بنیادی و ماهوی با خدای شیعیان دارد.خدای مسلمانان را خواب نمی گیرد و فراموشکارنیست.و به آن عهدی که با حضرت سلیمان در سوره ص بسته وفاداراست چراکه حضرت سلیمان از پروردگارش خواست تا به او حکومت و عظمتی عطا کند که پس از او لایق و سزاوار هیچ کس نباشد. دوست دارم خوب دقت کنی و این نکته را تمام و کمال از کلام الله بفهمی.حضرت سلیمان از خدا نخواست به او حکومتی عطا کند که تا بحال به هیچ کس نداده بلکه از پروردگارش خواست به او حکومتی عطا کند که پس از او به هیچ کس نخواهد داد و اگر واقعا تو از متقین باشی کتاب خدا هدایتت کرده و خواهی دانست که حکومت جهانی مهدی که قرار است در آینده بعد از حضرت سلیمان بوجود آید دروغی بیش نیست چون در تضاد و تعارض با کلام الله و حق و حقیقت در سوره ص است البته چون خدای شیعیان فراموشکار و خواب آلود بوده این قول را به شما داده تا در جهنم جهل و نادانی خود بسوزید.