تحول و تداوم با مدل اشرف غنی
- انتشار: ۳ اسد ۱۳۹۶
- سرویس: اجتماعیدیدگاه
- شناسه مطلب: 27089
من فکر میکنم که خط برق 500 کیلوولت از مسیر بامیان نخواهد گذشت. نمیگویم خدا کند نگذرد. نمیگویم امیدوارم نگذرد ( بعضی خود-برتر-پنداران اخلاقی به همین متهمم میکنند). میگویم «نخواهد گذشت» و برای این پیشبینی ناخوشایند دلیل دارم.
شعار «تحول و تداوم» اشرف غنی در زمان انتخابات شعار دقیقی بود. هرچند در آن زمان کسی به آن زیاد توجه نکرد. دقیق به این معنا که این شعار بر وضعیت تاریخی حکومت در افغانستان عنصر جدیدی اضافه کرده بود.
در تمام تاریخ افغانستان هم شعار و هم عمل فقط «تداوم» بود. تداوم حکومت بیرقیب تکقومی. شعار تمام حاکمان افغانستان این بود: «فقط پشتونها». هر حاکمی باید تنها به «تداوم» این شعار و این سنت میکوشید. اشرف غنی با شعار «تحول و تداوم» آمد. او دریافته بود که «تداوم» محض رفته-رفته دشوارتر میشود و ممکن است آیندهی افغانستانی را که او در رویای خود میدید با خطر مواجه کند. اشرف غنی شعار «فقط پشتونها» را تبدیل کرد به شعار «اول پشتونها، بعد دیگران». این همان بخش «تحول» در شعار تحول و تداوم بود. یعنی برای نخستین بار در افغانستان حاکمی به قدرت میرسید که افغانستان را برای همه آباد و پیشرفته میخواست، منتها در چارچوب استراتژیک «اول پشتونها، بعد دیگران».
حال، در چارچوب استراتژیکی که گفتم (اول پشتونها، بعد دیگران)، اشرف غنی و تیمش به توسعهی متوازن افغانستان تن نخواهند داد. حداقل، از نظر ترتیب زمانی نخواهند پذیرفت که توسعهی مناطق غیرپشتون جلو بیفتد. چرا؟ برای این که به فعلیت رسیدن پتانسیلهای مناطق غیرپشتون فورا تبدیل به قدرت اقتصادی، نظامی و فرهنگی میشود و این همان چیزی است که هرگز در چارچوب طرح استراتژیک اشرف غنی پذیرفته نخواهد شد. وقتی که مناطق پشتوننشین به دست طالبان ویران میشوند، حکومت اشرف غنی راه را بر توسعهی مناطق غیرپشتون هم خواهد بست (به هر قیمتی).
جنبش روشنایی قلب این استراتژی حکومت اشرفغنی را هدف گرفت. یعنی اشرف غنی را به چالشی بنیادین فراخواند. به بیانی دیگر، از اشرف غنی خواست که از جوهر استراتژی حکومت خود دست بردارد. این کار جنبش روشنایی هوشمندانه بود؛ اما بد مدیریت شد. به این معنا که وقتی شما کسی را در کنجی دشوار میرانید و او را به چالشی «ناممکن» میطلبید، یا باید از قدرت خود کاملا مطمئن باشید یا از ضعف طرف مقابل و یا آن چالش تان تاکتیکی باشد نه آرمانی. جنبش روشنایی سه خطا کرد:
جبههی خود را ضعیف ساخت، جبههی مقابل را منسجم کرد و تاکتیک را با آرمان اشتباه گرفت.
امروز هم وضعیت تفاوت مثبتی نکرده. جبههی روشنایی ضعیف است (هم مردم طرفدار جنبش روشنایی مثل گذشته انگیزه ندارند و هم انقطاب گروهی و سیاسی در میان هزارهها عمیقتر و گستردهتر است). جبههی دولت با پشتگرمی طالبان قویتر است و اپوزیسیون از سرگردانی مطلق رنج میبرد. جنبش روشنایی هنوز از خود انعطاف بازیگرانه نشان نمیدهد و حاضر نیست بر سر شعار « برق ۵۰۰ کیلوولت» با دولت معامله کند. یعنی هنوز حاضر نیست «هدف» قبلی ۵۰۰ کیلوولت را به «وسیله»ی تاکتیکی برای هدفهای دیگر تبدیل کند.
در چنین شرایطی بدیهی است که دولت اشرف غنی میدان بازتری برای بازی دارد. به نظر من، دولت مدتی وقتکشی خواهد کرد تا ببیند در «ائتلاف نجات» و «محور مردم» واقعا خطری هست یا نیست. اگر خطری احساس کرد، خواست جنبش روشنایی را میپذیرد و پشت محقق را خالی میکند و میان حرکتهای مدنی تاجیکها و هزاره ها نیز شکاف میاندازد. اما این پذیرش خواست جنبش روشنایی به معنای عملی کردن آن نخواهد بود. در مرحلهی عملیاتی روند کار را فلج خواهد کرد (از طریق کند کردن دستگاه بوروکراتیک دولت و سخت کردن گیر و پیچهای لجستیک و نا امن کردن مسیر برق و….). جنبش روشنایی هیچ ابزار فشار معتبری برای مراحل عملیاتی عبور لین برق ندارد.
سخیداد هاتف
نظرات(۱ دیدگاه)