بدون گفتگو و رسیدن به فهم مشترک، صلح سراب است!
- انتشار: ۷ ثور ۱۴۰۰
- سرویس: دیدگاهسیاست
- شناسه مطلب: 111571

این روزها، برخی از تحلیلگران داخلی از نزدیک شدن روزهای خوش صلح و پایان یافتن جنگ افغانستان خبر میدهند. اما من بنابر تحلیل زیر، صلح در وضعیت کنونی را سرابی میبینم که هرگز به واقعیت بدل نمیشود.
صلح چیست؟ توافق یا تقاعد؟
من معتقدم، صلح، بهعنوان پایان یافتن جنگ، یا نتیجه و محصول #توافق دو جانب جنگ است و یا نتیجه و محصول #تقاعد یکی از دو جانب جنگ. منظور من از توافق، همان توافق در نگاه عموم است که نوعی همراهی است و مبتنی بر تحقق سه مقدمه: ۱٫ ارتباط عاقلانهی دو جانب نزاع و دعوا، ۲٫ گفتگوی اثربخش دو جانب و ۳٫ فهم مشترک دو جانب. با تحقق صادقانه و درست این سه مقدمه، دو جانب نزاع و دعوا بهصورت طبیعی به توافق میرسند.
راه دیگر برای پایان دادن به جنگ، تقاعد است. منظور من از تقاعد، بهزمین نشستن یا بهزمین نشاندن و زمینگیر کردن یکی از دو طرف، توسط طرف دیگر یا توسط عوامل بیرونی است. تحقق این وضعیت نیز مبتنی بر شرایطی است که قوت و توانمندی کافی یکی از دو طرف جنگ و ضعف و ناتوانی طرف دیگر از اساسیترینِ آن شرایط است.
با این توضیحات مفهومی، حال باید وضعیت میدانی طالبان و دولت افغانستان را بهعنوان دو طرف اصلی جنگ و نزاع، و مردم و کشورهای منطقه و جهان را بهعنوان حامیان دو جانب بررسی کنیم و ببینیم که آیا آن مقدماتی که برای توافق ذکر کردیم یا شرطی را که برای تحقق تقاعد گفتیم، بهوجود آمده و محقق شده است یا نه؟
در نگاه دقیق و حتی با نگاه معمولی میتوان به این نتیجه رسید که متأسفانه در طول این دودهه هیچیک از مقدمات توافق محقق نشده است. این مقدمات نه در سطح سیاست و نخبگان سیاسی و نه در سطح فرهنگ و اجتماع، حتی مورد توجه هم قرار نگرفته است.
ارتباط عقلانی و همراه با صداقت بین طالبان و دولت و نیز بین مراجع قدرتبخش و مشروعیتبخش آن دو جانب (اعم از مردم و تودهها و نیز کشورهای حامی)، که یکی از شروط و مقدمات بنیادین توافق است، بهوجود نیامده است. گفتگوی اثربخش و صادقانه بین دو جانب نیز صورت نگرفته است و در نتیجه، هیچ فهم مشترکی بهوجود نیامده است.
تلختر و بدتر این که، طالبان و نیروهای حامی آنان و نیز دولت و نیروهای حامیاش، آمادگی برای انجام چنین گفتگو را هم ندارند؛ زیرا هر یک از دو جانب، خود را حق مطلق و طرف مقابل را باطل مطلق دانسته و به هیچ #تردیدی، که نقطهی شروع گفتگوی اثربخش و صادقانه است، تن نمیدهند.
طالبان و نیروها و مردم حامی و تابع آنها بدون هیچ تردیدی از برتری و درستی قطعی دیدگاه خود نسبت به نظام اسلامی و یا امارت اسلامی و نفی جمهوریت سخن میگویند. در مقابل، دولت و نیروها و مردم حامی و تابعش از برتری جموریت، آن هم با قرائت خاص، داد سخن میدهند. همین فاصلهی نگاه، در مسائلی چون حقوق بشر و حقوق زن، آزادی بیان و رسانه و… مثل دو دههی قبل برجای خود باقی است.
با این وصف، باید بپذیریم که توافق واقعی در وضعیت موجود ناممکن مینماید. بهتبع، صلحی که مبتنی بر این توافق است، دستنیافتنی است.
اما تقاعد چطور؟
نقشهی سیطرهی هریک از دو جانب نزاع بر خاک افغانستان و قوت نظامی روبهتوسعهی طالبان، تقاعد را نیز ناممکن مینماید. طالبان بهعنوان یکی از جوانب نزاع و دعوا بر حدود سی تا چهل درصد خاک افغانستان سیطرهی قطعی دارد و دولت افغانستان بهعنوان طرف دیگر نیز بر همین حدود از خاک سیطره دارد. درصد دیگری از خاک کشور پیوسته در حال دستبهدست شدن و بدون سیطرهی قطعی هریک از دو طرف است. حامیان خارجی دولت و طالبان نیز که تصمیم ندارند صحنه و عرصه را بهصورت کامل به یکی از دو طرف واگذار کرده و جانب دیگر را به تقاعد سوق دهند. چون چنین وضعیتی را به نفع خود نمیدانند. در نتیجه، باید بپذیریم که تقاعد و صلح برآمده از آن نیز در وضعیت موجود ناممکن است.
بنابراین، همانطور که در آغاز گفتم ما اکنون نه در آستانهی صلح، که در آستانهی #سراب_صلح هستیم. سرابی که بارها در طول این چهاردهه با آن مواجه شده و امیدوار گشتهایم؛ اما بعد از رسیدن به آن، به واقعیت آن پی برده و بدتر از قبل نومید شده و به تجربهی تلخ یک جنگ جدیتر نشستهایم.
علی فایق
نظرات(۰ دیدگاه)