بگذاریم هرکسی از ما ایدههای خود را به منصه ظهور برساند. مانع کار یا بالا رفتن دیگران نشویم. (در مثال مناقشه نیست) اگر یک نفر رییس جمهور نشود یک کندک دیگر وزیر، معاون… هم نمیشوند. ستون اصلی خیمه که بالا رفت ستونهای اطراف را هم با خود بالا میبرد.
در همین یک سده و نیم اخیر، عبدالرحمان چماق بود که بسیاری را آواره کرد و بعد از او امان الله هویج شد که آوارگی را بر آورگان قابل تحمل ساخت و به این صورت آورگان را از شورش بازداشت.
حفظ حکومت طالبان ، بسان شمشیر داموکلس کام طالبان سر مست از قدرت را زهر آگین کرده است . طالبان می دانند که حفظ قدرت آسان نیست و به آتش سوزان و شعله وری می ماند که در کف دست آنها گذاشته شده است.
بالاخره رسیدیم به آن دورهی که انتحاری بودن نه جرم است و نه قباحت دارد و نه پیگرد. همگی با بهت دیدیم که انتحاریها، بادیدهدرآیی تمام خواهانِ حمایت جهانی در یک کار وزار انترنتی شدند!
یکی از ویژگی های استعمار نوین این است که برمبنای سیاست های کلان و منافع استراتژیک در مناطقی و کشورهایی “بحران” ایجاد می کنند؛ سپس خود به مدیریت بحران پرداخته و پروژه مدیریت می شود.
روشن است که ثبات به قیمت استبداد اقلیت و شعار آبادانی، به قیمت بردگی اکثریت جامعه، سیاهترین پروژه است، ثابت نیست، مرگ است، آبادانی نیست، بزرگترین ویرانی است. در فقدان آزادی و حقوق اساسی مردم، چیزی بدست نمیآید و جامعه هر روز بیشتر به قهقرا میرود. تاریخ افغانستان گواه است.
در این یادداشت به صورت مختصر سه دیدگاه متفاوت شناخت تجربی “صعود و سقوط حاکمیت ها” از دید ابن خلدون در قالب بیان “عصبیت”، “بروز و انهدام تاریخی فرهنگ و تمدن” از دید “توین بی” و همچنان تحلیل جامعه شناختی “انسجام اجتماعی و انهدام آن” از نظر آنتونی گیدنز جامعه شناس معاصر مورد بررسی قرار میگیرد.