سرویس دیدگاه

روز جهانی صلح

صلح دوامدار بدون مشارکت تمام افغان ها امکان پذیر نیست

یکی از نشان های کلیدی صلح پایدار زمانی مشاهده می شود که کسانی که به اجبار بی جا شده اند به صورت داوطلبانه به خانه هایشان بازگردند. اما چرا باید یک افغان بخواهد به خانه و کاشانه و کشورش باز گردد وقتی که خطراتی مانند آنچه برای تاج بی بی اتفاق افتاد یا حملاتی مانند حمله به دانشگاه کابل در ماه نوامبر هنوز در افغانستان اتفاق می افتد و تبعیض و ترور در کنار مذاکرات صلح ادامه می یابد.

نوزادان نارس مادری به نام حزب وحدت

اصل منفعت طلبی شخصی افراد را به سمت تفرقه و گریز از مرکز سوق می‌دهد. در مقابل، ایجاد وحدت نیاز به انرژی تمرکز کننده دارد و زمانی امکان دارد که منافع فردی به منافع جمعی و اهداف فردی به اهداف جمعی مبدل گردد.

افغانستان

حزب یا ازدیاد رهبر؟

اگر تسامحا احزاب کنونی را حزب بدانیم، غالب آن‌ها جنبش‌های مسلح نظامی-چریکی بودند. از یک جنبش چریکی، فعالیت در چارچوب قواعد دموکراتیک و گردش قدرت درون‌حزبی بر مبنای اساس‌نامه را اگر انتظار داشته‌باشیم، به خطا رفته‌ایم. جنبش‌های چریکی مولود شرایط جنگ‌اند و بنابراین کارکرد تا اندازه‌ای اضطراری و غیرعادی دارند.

از سکوهای هدایت و روشنفکران معرفت تا بزهای دی‌خورک!

فعلا این جامعه و مردم بی‌وزنی عجیبی را دارند تجربه می‌کنند. به همین خاطر است که می‌توان گفت اعلام موجودیت حزب وحدت نوین ابراهیم زاده نه تنها از ابتذال سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جامعه‌ما پرده برداشت بلکه مهمتر از همه، رسوایی فرهنگ روشنفکری و برباد رفتن وزانت دیانت سنتی این جامعه را نشان داد.

افغانستان

یکی از مصیبت‌های خانمانسوز و همیشگی سران‌ما!

اگر سران‌ما متوجه نقش جایگاهشان در یک ساختار و متوجه نقش جایگاه نهادها در ساختارهای منطقوی و بین‌المللی می‌بودند، نه در واکنش‌ها عجله می‌کردند، نه بدون کارشناسی می‌نوشتند و سخن می‌گفتند و نه از کنار نهادهای منطقوی و بین‌المللی به سادگی عبور می‌کردند.

افغانستان

شلیکِ بی‌هدف و بی‌نتیجه

دقیقاً نمی‌دانم که از کدام زمان و به چه علت، این نگرش و گرایش در بخشی از جامعۀ هزاره پدید آمده است که هر نوع شلیک کردن و تفنگ کشیدن و توسل به ابزار قهریه علیه حاکمیّت و نظام سیاسی کشور را «مبارزۀ با استبداد و ستم و تعبیض» می‌خوانند و چشم‌بسته از آن تجلیل و تمجید می‌کنند.

ادبیاتِ سیاسی و بدعتِ حقوقی تازه

پرسشی که ذهن هر عاقلی را درگیر می‌کند این است که از منظر منطق سیاسی ـ حقوقی و قواعد روابط بین الملل، چه رابطه و نسبتی میان «عادی‌سازی روابط با اسرائیل» و خروج از فهرست «حامیان تروریزم» وجود دارد؟! آیا در لغت‌نامۀ سیاسی ـ حقوقی و عرف روابط خارجی دولت امریکا «تروریزم» و حمایت از تروریزم به معنای مخالفت یا فقدان رابطه با اسرائیل، تعریف و تفسیر می‌شود؟!

تفاوت ترامپ و بایدن در حوزه سیاست خارجی آمریکا

آمریکا از معماران نظام نوینی بود که بر مبنای چندجانبه‌گرایی کشورهای غربی و نهادگرایی سازمان‌هایی مانند بانک جهانی، صندوق بین‌المللی پول، ناتو و سازمان تجارت جهانی پایه‌گذاری شد. ولی ترامپ با سیاست «اول آمریکا» کمک‌ها و همکاری‌های ایالات متحده با این نهادها را کاهش داد. زیرا معتقد است محدودیت‌های غیرضروری برای سیاست خارجی آمریکا پدید می‌آورند.