افغانستانِ طالبان؛ تسلیم، تعامل، یا مقاومت

  • انتشار: ۲۱ جدی ۱۴۰۰
  • سرویس: دیدگاهسیاست
  • شناسه مطلب: 126261
افغانستان

اگر چه از مدتی است تصمیم دارم که، اگر وقتی برای نوشتن بیابم، بیش‌تر به مسایل فکری بپردازم تا حوادث سیاسی، ولی اهمیت تحولات کشور چاره‌ای نمی‌گذارد جز پرداختن جسته و گریخته به این مسایل گریز ناپذیر.
چنان‌که در چند ماه گذشته دیدیم، افغانستان به چاله‌ای فرو افتاد، و کسانی که عامل آن بودند، طال بان، در بیرون کشیدن آن از این چاله درمانده شده‌اند. این بن‌بست و درماندگی، هم عاملان اصلی را وا می‌دارد که دست به تقلاهایی بزنند تا راهی به مشروعیت داخلی و بین المللی سلطه شان گشوده شود، هم نیروهای مختلف غیر طال بانی را وا می دارد که گزینه‌های گوناگون را به بررسی بگیرند، و هم دیگر کشورها را وا می‌دارد که برای منافع خود راهی به عبور از این وضعیت پیدا کنند. در این مسیر سه گزینه عمده برای نیروهای غیر طال بانی وجود دارد که هر کدام نتایج جداگانه‌ای خواهد داشت.
گزینه اول تسلیم شدن به طال بان است و پذیرفتن آنان به مثابه واقعیتی انکارناپذیر با همه پیامدهایی که سلطه این گروه برای کشور به دنبال خواهد آورد، بی هیچ اعتراض و انتقادی.
گزینه دوم چیزی است که عده‌ای از آن به تعامل با طال بان تعبیر می‌کنند، و منظور شان این است که چون این گروه بر مقدرات کشور تسلط یافته‌اند، پس ناگزیر باید خود را به آن نزدیک کرد، و با گرفتن منصب و مقامی در نزدشان به نان و نوایی رسید، و اگر نه غم همه مردم، دست کم غم شکم و جیب شخص خود را خورد.
گزینه سوم مقاومت در برابر طال بان است، نه به قصد تداوم جنگ و خشونت در کشور، بلکه به قصد واداشتن این گروه به کنار آمدن با خواسته‌های مردم، که از طریق تشکل‌های حزبی، نهادهای مدنی و سایر گروه‌های اجتماعی دسته‌بندی و بازتاب داده می‌شود. مردم را نباید به معنای توده بی‌شکل و هویت در نظر گرفت که هویتی همسان و یکدست از سوی سلطه حاکم بر آنان تحمیل می‌شود و به سطح گله و رمه فرو کاسته می‌شوند. مردم عبارت از شهرواندنی هستند که دارای آگاهی و شعور اجتماعی‌اند و می‌خواهند در تعیین سرنوشت و در بهبود زندگی خود سهمی داشته باشند.
آن‌چه تاریخ از سلطه‌های توتالیتر و تمامیت‌خواه به ما می‌گوید این است که آنان به خواسته‌های مردم، شهروندان با شعور، تن نمی‌دهند و برای استحاله آنان به توده‌های گله‌وار و رمه‌مانند از هیچ سرکوبی دریغ نمی‌کنند، (به گونه‌ای که در برخورد طال بان با استاد فیض الله جلال و سایر صاحبان زبان و بیان در کشور می‌بینیم). آنان از فرار مغزها و هجرت استعدادها استقبال می‌کنند، و به تهی شدن جامعه از صداهای برخاسته از آگاهی تلاش می‌ورزند و آوارگی ده‌ها و صدها هزار نیروی تحصیل‌کرده و باشعور را جشن می‌گیرند.
حال که با چنین واقعیتی رو به رو هستیم به کدام گزینه روی بیاوریم؟
گزینه تسلیم همیشه طرفدارانی دارد. همه کسانی که از درک ارزش آزادی عاجزند و به بردگی خو گرفته‌اند تسلیم را بر می‌گزینند. کاخ تمام مستبدان تاریخ بر شانه بردگان زبون و تسلیم‌پذیر بنا شده است و امروز هم شمار آنان اندک نیست. با کسانی که بردگی را انتخاب کرده‌اند گفتگو چندان سودی ندارد و تنها گذر زمان است که نتایج دردناک انتخاب شان را با تلخی و درد در آنان فروخواهد کرد و چشمان شان را بر لغزش سنگینی که کرده‌اند خواهد گشود.
تعامل با طال بان برای شماری از افراد فرصت‌طلب بهانه‌ای داده است تا زیر این نام وارد معامله شوند، و کالایی که در این معامله به فروش می‌گذارند خواسته‌های قوم شان، یا آرمان‌های آن بخشی از جامعه است که آنان هویت خود را مدیون انتساب به ایشان هستند. کسانی بودند که خود را فعال مدنی می‌گفتند، شماری ادعای روشنفکری داشتند، و عده‌ای دم از گفتن سخن حق در برابر “سلطان جایر” می‌زدند و اکنون به زعم خود راه تعامل با مستبدان و خودکامگان را در پیش گرفته و همه چیزشان را به فروش گذاشته‌اند. شماری از آنان در صدد لابیگری برای این گروه و گرفتن فند از دونرها هستند و نام این را تعامل گذاشته‌اند. (البته حساب کارمندان عادی دولتی که کارشان جنبه سیاسی ندارد جداست، و این بحث متوجه آنان نیست)
اما هم تسلیم شدن و هم معامله کردن بر تداوم بحران کشور خواهد افزود. بحران این سرزمین بیش از صد سال عمر دارد. در تمام این مدت کش و گیر نیروهای تحول‌خواه ادامه داشته و داستان‌های تراژیک و سوگناکی را رقم زده است. در پیش گرفتن گزینه‌های غلط و ناروا سبب مزمن‌تر شدن بحران خواهد شد و در پایان دامن خود این اشخاص را هم خواهد گرفت.
تاریخ به ما می‌گوید که سرشت استبداد به خودی خود تغییر نمی‌کند، به ویژه اگر با جهل و بدویت نیز در هم آمیخته باشد. از این رو هیچ گزینه‌ای جز مقاومت نمی‌ماند. مقاومت تنها به معنای جنگ نیست، بلکه به معنای به کار گرفتن تمام راه‌های ایستادگی و فشار بر سلطه استبدادی است تا او را وادار به عقب‌نشینی کند، حتی اگر نیاز به جنگ باشد.

مقاومت یعنی ناگزیر ساختن مستبد به شنیدن صدای شهروندان آگاه و تن دادن وی به خواسته‌هایی که حقوق اساسی ایشان است.
از این منظر، مقاومت به هیچ حزب، قوم، سمت، و گروهی اختصاص ندارد، و بلکه هر انسان آزاده از بدخشان تا هرات، از قندها تا پنجشیر، از ننگرها تا دایکندی، از غور تا نورستان، و از سرتاسر کشور، زن و مرد، پیر و جوان، استاد و دانشجو، از چپ تا لیبرال و از مذهبی تا تکنوکرات، و از هر قشر و صنف دیگری، که در برابر ظلم و زور، در برابر تبعیض و تهدید، و در برابر فشار و استکبار ایستادگی می‌کند، او اهل مقاومت است و مقاومت از آن اوست.
طبیعی است که تکثر و تنوع در هر جامعه‌ای وجود دارد، و به ویژه هنگامی که سطح شعور و آگاهی بالاتر برود، نگرش‌ها و خواسته‌ها رنگارنگ‌تر خواهد شد. از این رو توقع نداریم که اهل مقاومت همه در هر زمینه‌ای مانند همدیگر بیندیشند و پیرو یک مسلک و مشرب باشند. همه کسانی که مخالف سلطه فاشیستی و استبدادی هستند باید در برابر این گروه مقاومت کنند. اما شرط موفقیت شان در این است، که علی‌رغم تنوع و تکثر در خواسته‌ها و دیدگاه‌ها، بر روی اصول و ارزش‌های مشترک اتفاق نظر پیدا کنند، و همه برنامه‌های اجرایی و عملیاتی شان بر مبنای این اصول و ارزش‌های مشترک سامان‌دهی شود. به تعبیر دیگر، همه فعالیت‌های تاکتیکی باید در پایان در خدمت یک استراتژی قرار بگیرد، و آن استراتژی پایان دادن به بحران صد ساله منازعه قدرت و تغییر ساختار قدرت و مشارکت شهروندان در سرنوشت عمومی و رسیدن آنان به آزادی‌ها و حقوق اساسی شان است.
اگر طال بان نخواهند چرخه خون و خشونت دو باره در این سرزمین به چرخش درآید باید به خواسته‌های مردم تن بدهند و از طریق گفتگویی صادقانه با همه نیروها راهی به تفاهم و گشودن این بن‌بست پیدا کنند. اما اگر بخواهند سبک‌سری و خودخواهی را ادامه بدهند زبانه‌های جنگ، دیر یا زود، از سرتاسر کشور شعله‌ور خواهد شد و دور جدیدی از مصیبت بر مصایب بی‌شمار این سرزمین افزوده خواهد شد.
دیگران هم بهتر است از خطاهای گذشته عبرت بگیرند و به جای معامله‌گری‌های کوچک و مقطعی راهی به یک تحول بنیادی پیدا کنند. این به سود همه خواهد بود، حتی طال بان و کسانی که از نزدیک یا دور حمایت شان کردند.
همه ما از جنگ و خشونت خسته‌ایم و همه ما راهی به پایان یافتن این بحران می‌خواهیم. حق این مردم است که مثل اکثریت وسیع ملت‌های دنیا زندگی ِآرام و به دور از محرومیت و سرکوب داشته باشند. نباید این خواسته تبدیل به آرمانی دست‌نیافتنی شود.

محمد محق

نظرات(۰ دیدگاه)

نظر شما چیست؟