از ماست که بر ماست!
- انتشار: ۲ ثور ۱۴۰۰
- سرویس: دیدگاهسیاست
- شناسه مطلب: 111155

در این نوشته میخواهم به انتقاد از خود بپردازم؛ از خود جمعی و از هویتی به نام ملّت افغانستان. ما از دیگران زیاد انتقاد میکنیم؛ از شرق، غرب و همسایهها، چه میشود که یکبار هم از خود انتقاد بکنیم؟ شاید بتوانیم پاسخ این پرسش را بیابیم که آیا ما خود در بیچارگیهای جاری تأثیری و تقصیری داریم یا اینکه عامل این بدبختیها تنها دیگران هستند و اینکه برای پایاندادن به وضعیت موجود چه باید کرد؟
کسانی که نسلهای متوالی در این سرزمین زندگی میکنند؛ به دنیا میآیند و میمیرند، از یک هویت جمعی برخوردار میشوند و در جامعهشناسی و سیاست از آن به ملّت افغانستان تعبیر میشود. تاریخ، فرهنگ، زبان، باورها، منافع و آینده مشترک دارند. چنین مردمی پس از سالها زندگی در کنار هم عادتهای جمعی نیز پیدا میکنند؛ عادات مثبت یا منفی؛ مثلاً دروغگویی، فریبکاری، مهربانی، مهماننوازی و … فرهنگ، از ترکیب عناصر گونهگونی ساخته میشود که عادات جمعی، بخشی از آن است.
هرچند برخی میگویند در افغانستان هنوز فرایند ملّتسازی تکمیل نشده است؛ چنانکه در ۲۰ سال اخیر تعدادی از کاسبکاران، به نام پروژه ملّتسازی به نان و نوایی رسیدند؛ هرچند ملّتی ساخته نشد؛ امّا به هر صورت در وجود هویت جمعی کسی نمیتواند تردید کند.
مردم افغانستان عادتهای جمعی زیادی دارند که بخشی از فرهنگ ملّی این کشور را میسازند. برخی از این عادتها چندان نهادینه شده است که این مردم با آنها شناخته میشوند. بررسی آنها نیاز به پژوهش گسترده دارد؛ در این فرصت اندک به چهار عادت جمعی اشاره میکنم. بدین امید که گامی در راه اصلاح خویشتن جمعی برداریم.
۱- نخستین عادت ما این است که تا فرصت موجود است از آن استفاده نمیکنیم؛ با رفتن فرصت، حسرت آن را میخوریم. زمانیکه فرصت یا ثروت و موقعیتی خوب به ما روی میآورد، مشغول سبک و سنگین کردن و خوب و بد گفتن آن میشویم و زمان را از دست میدهیم؛ امّا همینکه آن موقعیت یا فرصت گذشت، شروع میکنیم به آه و افسوس. تازه زیر لب زمزمه میکنیم که بلی، چرا استفاده نکردیم و چرا از دست دادیم؟ چه بود و چه شد؟!
مثلاً تا زمانیکه حامد کرزی در رأس قدرت بود، روزانه هزاران دشنام و نفرین به آدرس او فرستاده میشد. همگی او را باعث شکستها، ناامنیها، تقویت گروههای تروریستی و اختلافات میدانستند؛ همینکه از کرسی ریاست جمهوری جدا شد، از هر طرف صداها بلند شد که حیف دوره کرزی؛ چه آدمی بود و …
اینکه ما زنده خوب و مرده بد نداریم نیز به همین عادت ما بازمیگردد. عزیز ما تا زنده است، از دایره نگاه ما بیرون است؛ وقتی از این جهان کوچ کرد، در مرکز قلب ما جای میگیرد.
۲- به جای خود، از دیگران توقّع داریم؛ آنهم در حد لالیگا. خصلتی که ما را از خود راضی میکند و از دیگران شاکی. از استعداد خود کار نمیگیریم، وظایف خود را به دوش دیگران میاندازیم و انتظار داریم دیگران کارها برای ما بکنند؛ چرا که نکنند؟ آخر ما تاریخ ۵۰۰۰ ساله داریم؛ موقعیت برتر جغرافیایی و تاریخی داریم و چه و چه.
۳- همیشه خود را برنده اعلام میکنیم و جایزه را به خود میدهیم. لبه تیز تیغ نقد و ایرادگیری ما همیشه به سوی دیگران است. نمیشود که یکبار آن را به سمت خود بگردانیم. به عبارت دیگر ما خود را پاک از عیب و ایراد میدانیم و احتمال هم نمیدهیم که عیبی در اندیشه و رفتار ما وجود داشته باشد. به این علّت عیبهای خود را در دیگران میبینیم؛ امّا آینه را یکبار هم به سوی خود نمیگیریم. عیب خود را هنر میبینیم و هنر دیگران را عیب.
انتقاد دیگران را دشمنی و حسادت میپنداریم؛ امّا انتقاد خود را از دیگران لطف، مهربانی و بزرگواری.
۴- به ظاهر مشغول و از باطن محروم هستیم. از هرچیزی به نام و عنوانش دلخوش میکنیم. مثلاً در اینکه نام ما مسلمان است، خوش هستیم؛ سرمان را بالا میگیریم و با غرور میگوییم خدا را شکر ما مسلمان هستیم. فکر میکنیم همینکه نام اسلامی داریم و روز چندبار خم و راست میشویم کافی است، دیگر دنیا و آخرت ما معمور و تضمینشده است؛ در دنیا برتر از ملّتهای دیگر هستیم و در آخرت روسفید و آبرومند. کارگران در بهشت مشغول ساختن باغها و قصرها برای ما هستند!
نتیجه: به کسانی که به مسلمان بودن و تاریخ ۵۰۰۰ ساله عشق میکنند و خود را خوشبختترین در جهان میدانند کاری ندارم. سخنم با کسانی است که بدبختیهای تاریخی را درک میکنند و درد میکشند. بدانیم که تا از این عادتها و دهها مانند اینها که فرهنگ شده است عبور نکردهایم، وضع ما بهتر نخواهد شد؛ خدا هم به ما روی خوش نشان نمیدهد؛ چه اینکه خودش گفته است: تا خود را تغییر ندهید، ما شما را تغییر نمیدهیم.
سید اسحاق شجاعی
نظرات(۰ دیدگاه)