احمد مسعود؛ روایت جدید!

  • انتشار: ۱۸ سنبله ۱۴۰۰
  • سرویس: دیدگاهسیاست
  • شناسه مطلب: 120340
احمد مسعود

افغانستان در ده‌بیست سال اخیر به یک روایت جدید نیاز داشت. سیاست‌مداران افغانستان نتوانستند این خلا را شناسایی و پاسخ بگویند. اما مسعود جوان درست در یک بزنگاه تاریخی، توانست ظهور کند و به این نیاز مبرم پاسخ بگوید. حالا او خالق “روایت جدید” و بدیع برای مردمان این دیار است.

دیگر رهبران دوره‌شان تمام شد، قافیه را باختند و به بدترین شکل ممکن از صحنه خارج شدند، آنها می‌توانستند باشکوه‌تر به قصه‌شان پایان ببخشند؛ مثلا در کنار مردمشان بمانند و شهید شوند، اما این شهامت را نداشتند.
خالی کردن عرصه بدترین پایان برای رهبران است و آنها را تا حد مرگ و جنون پیش خواهد برد. آنها دیگر هرگز نمی‌توانند به جایگاه قبلی خود برگردند، (حتی اگر به افغانستان برگردند) قواعد بازی عوض شده و روایت جدیدی همه چیز را دگرگون کرده است.
روایتی که مردم آنرا می‌خواهند و بدنبال آن هستند، حالا در قامت مسعود جوان رخ نموده و دیگران را به حاشیه برده است.
رهبران تلاش مذبوحانه‌ای دارند تا دوباره جلال و جبروت خود را بازیابند؛ اما این کوششی باطل است، چرا که چیزی برای ارائه ندارند و جامشان از آن مَی که می‌باید تهی‌ست!

مردم افغانستان سالهاست منتظر روایتی جدید و حرف نو هستند، چیزی که دیگر رهبران از خلق آن عاجز بودند و مسعود توانست آنرا خلق کند.
مسعود چیزی به مردم داد که مردم سالهاست تشنه‌ی آن هستند!
او به سان یک اسطوره و قهرمان، گویی از میان تاریخ به ناگهان و خارق‌العاده، بیرون آمد. قلبها را تسخیر نمود و بر دشت ناامیدی‌ها بذر امید پاشید. او عزت و آزادی و غرور و مردانگی آورد، آنچه دیگران آنرا قمار کردند و باختند.
امروز هزاره و تاجیک و ازبک و حتی پشتونهای جدید، آرمان‌های خود را در قامت مسعود جستجو می‌کنند‌.

این روزها کسانی از مسعود حمایت کردند و قلبشان به تپش آمد که تا دیروز او را دشمن خونی خود می‌دانستند. چطور ممکن است کسانی‌که تا دیروز از نام مسعود خشمگین می‌شدند، امروز با شنیدن نامش دلگرم می‌شوند؟ این همان بزنگاه تاریخ است، همانجا که همه چیز به ناگهان تغییر می‌کند، دشمنی‌ها به دوستی و کینه‌ها به عشق و ناامیدی‌ها به امید تبدیل شد. تغییر روایت یعنی همین!
دیروز دختر جوانی را دیدم که می‌گفت: این اولین بار است که حس می‌کنم رهبر دارم و برای زنده ماندنش اشک می‌ریزم.
این همان چیزی‌ست که نسل سرگشته‌ی امروز بدنبال آن بود.

جمال الدین سجادی

نظرات(۰ دیدگاه)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *