سود و ضرر هویت خواهی سادات
- انتشار: ۲۲ اسد ۱۳۹۶
- سرویس: اجتماعیتیتر 2
- شناسه مطلب: 28898
پرده اول:
درسالهای ابتدایی جوانی ام، از نشریاتی که به سختی آن را تهیه میکردم و همواره هم تلاش میکردم تا به هر قیمتی شده پیدایش کنم، دو نشریه «عصری برای عدالت» و «امروز ما» بود که در کویته پاکستان، و تحت مدیریت عزیز رویش منتشر می شد.
تقریبا صد در صد مطالبی که در این دو نشریه و بعد ها در کتابچه های دیگری همچون پس از صد سال سکوت و … چاپ میشدند، حمله به غیر هزاره های جامعه شیعه و خصوصا سادات بود.
آنچه که محتوای اصلی مقالات عصری برای عدالت و امروز ما را تشکیل میداد، اولویت بخشی قومیت بر مذهب بود.
معلم عزیز و همفکرانش معتقد بودند که هزاره ها، قبل از اینکه شیعه باشند هزاره اند و هزاره بودن آنهاست که میتواند ضامن قدرت گرفتن آنها و سهم گیری شان در بدنه حکومت باشد و به همین دلیل باید حساب کار خود را از تمام شیعیان غیر هزاره همچون سادات، قزلباش ها، بیات هاٰ تاجیک ها، پشتو های شیعه، خلیلی ها و خلاصه همه و همه جدا کنند.
در آن سالها، اولین چیزی که از این مدل فکری به ذهنم می رسید این بود که معلم عزیز و هم پیاله هایش نه به این دلیل که با سادات و سایر شیعیان غیر هزاره مشکل ذاتی داشته باشد، بلکه به این دلیل که اساسا با باورهای دینی و شیعی سرستیزه دارند، به دنبال ایجاد فاصله میان هزاره و شیعه بودنش هستند و به همین دلیلٰ فریاد هزاره گرایی مبتنی بر اندیشه های مائو را سر میدهند.
و بدیهی بود که وی برای رسیدن به هدف، باید نماد های مذهبی شیعه را بیشتر مورد هدف قرار میداد و سادات، دم دستی ترین نماد مذهبی ای بودند که شیعیان عموما با آنها ارتباط ملموس و دائمی دارند.
پس قطع علقه و ارتباط میان سید و هزاره میتوانست استارت اولیه قطع ارتباط هزاره ها با دین و نماد های دینی عموما و با مذهب شیعه اخصا باشد.
در آن روزها تصور من این بود که اگر بخواهیم هزاره بودن همواره مترادف با شیعه بودن باشد، باید از قطع ارتباط هزاره با سید و بقیه نمادهای دینی جلوگیری کنیم و البته که پیشگیری از این قطع علقه، مبتنی بر کسب منفعت های مفروض در ذهن هزاره گراهایی چون معلم عزیز و عباس نویان و… نبود، بلکه نهایتا فقط به حفظ باور های اعتقادی همه کسانی که محوریت درد مشترک و سرنوشت مشترک خود را عقیده مشترک می دانستند منجر میشد.
حقیقتا در آن سالها در ذهن خود به حال معدود افرادی که به زعم من گول دین ستیزی اصحاب عصری برای عدالت را خورده بودند افسوس میخوردم اما هرگز گمان نمیکردم که در فاصله بیست سال بعد، سادات که به اعتقاد خود هزاره گراها نماد واضح اعتقاد مذهبی و شیعی در میان هزاره ها بودند، همان راهی را بروند که عزیز رویش در نسخه خود برای هزاره ها، آن را تجویز کرده بود.
من، برخلاف کسانی که میگویند سادات هم حق دارند برای تثبیت هویت خود تلاش کنند (اعم از سادات و هزاره ها)، گمان میکنم که سادات هرگز حق چنین کاری را ندارند.
کسانی که دو دهه قبل در پاکستان، پروژه ایجاد فاصله میان هزاره ها و مذهب شیعه را کلید زدند به خوبی فهمیده بودند که هویت سادات، دقیقا همان شیعه بودن آنهاست. کما اینکه هویت هزاره هم همان شیعه بودنش بود.
از نظر هزاره گراها، بین سادات و مفهوم شیعه بودن عینیتی وجود داشت که اگر هزاره از سادات فاصله می گرفت، در واقع از همین مفهوم(شیعه بودن) میتوانست فاصله بگیرد.
اگر تلاش برای ایجاد فاصله میان هزاره و سایر شیعه های غیر هزاره را مساوی با تلاش برای جدا کردن هزاره از مذهب شیعه بگیریم، تلاش عده ای از سادات برای جدا شدن از هزاره و سایر شیعیان غیر سید هم به همان اندازه به معنی جدا شدن از مذهب شیعه است.
اینکه عده ای از سادات بیایند و بخواهند هویت خود را نه برمبنای اعتقادات مشترک با سایر شیعیان که بر مبنای خون، تعریف کنند، از نظر من دقیقا به همان اندازه قبیح است که کار عزیز رویش را در هزاره گرایی اش قبیح می دانستم.
هویت هر شیعه ای با شیعه بودنش تعریف میشود نه هزاره بودن یا سید بودن یا تاجیک و قزلباش بودن و بیات بودن اش.
در کجای تاریخ بیاد داریم که نبی مکرم اسلام و علی علیه السلام علم خون و تبار در دست گرفته باشد و با شعار قومیت در میان مردم حضور پیدا کرده باشد؟
تمسک به تیره و خون از ریشه با تفکر دینی و قرآنی و شیعی مخالف است و اگر سیدی میخواهد عزیز باشد، کافیست به روش جدش امیرالمومنین و پیغمبر اسلام عمل کند.
سید اگر یک شیعه خوب باشد و افراد چهره واقعی دین را در عمل او ببینند هویت خودرا بدست آورده و هیچ فردی هم با هیچ ابزاری نمی تواند این هویت را از او بگیرد.
اگر عده ای خیال میکنند که برخی از رهبران سیاسی، سادات را عقب زده اند باید گفت که در تفکر شیعی، سیاست برای رسیدن به قدرت صرف، بی ارزش است.
سید یا هزاره یا هرکس دیگر اگر از قدرت سیاسی برای اعتلای شیعه استفاده میکند کار ارزشمندی کرده و الا هرفردی که قدرت و سیاست را جز برای این منظور بخواهد، خسرالدنیای والاخره است.
پس سادات بزرگوار و عموزاده های عزیزم نگران حذف شدن شان از دنیای سیاست نباشند. چرا که مادامی که هویت شیعی آنها بر هویت تباری شان میچربد، هیچ قدرتی توان حذف آنها را ندارد و این، وعده خداست که می فرماید والله متم نوره.
برای یک سید و برای همه غیر سادات شیعه شایسته تر اینست که تمام کننده نور خدا و دین او باشند و هر راهی جز این راه، محکوم به شکست و فناست.
پرده دوم:
حالا فرض کنیم که سیدها هم به اصطلاح هویت مستقل پیدا کردند. بعد قزلباش ها و بیات ها هم هویت مستقل کسب کردند، بعد خلیلی ها و دیگران هم به دنبال کسب هویت رفتند، آخرش چه اتفاقی می افتد؟
تا هنوز که هم دنیا و جامعه جهانی و هم بازیگران دنیای سیاست در افغانستان، و هم داعش و طالب، سید و هزاره و قزلباش و … را از یک عینک می دیده اند و نهایتا هم برای همه ما، جایگاه یک اقلیت حداکثر بیست درصدی را در ساختار حکومت بر روی کاغذ و جایگاه ده درصدی را در عمل قائل شده اند، چه گلی به سرمان زده ایم و چقدر توانسته ایم حق مان را بگیریم که از این پس با این همه تفرقه و تکه تکه شدن بخواهیم احقاق حق کنیم؟
یکی نیست که به این عزیزان هزاره گرا و نیز به سادات هویت طلب تفهیم کند که دیگران، همه ماها را با هم به علاوه یک تعداد زیاد شیعه دیگر از سایر اقوام، مجموعا بیست درصد حساب کرده اند و اگر حق نصفه و نیمه ای هم برایمان می دهند دلیلش این است که یک مجموعه ۲۰ درصدی واحد و یکجا هستیم؟
حالا اگر سید را از هزاره جدا کردیم، بعد قزلباش ها را هم جدا کردیم، بعد خلیلی ها هم جدا شدند، میشویم چند مجموعه با درصد های کم که به هیچ جای این حکومت فاسد هم نمیتوانیم فشار بیاوریم.
عقل سلیم به ما می گوید که اگر از هم جدا شویم نه هزاره میتواند پنج وزارت را صاحب شود و نه سید میتواند وزارتی را در اختیار بگیرد. آن وقت هزاره منهای سایر شیعه ها میشوند حداکثر سه وزارت و دو وزارت دیگر هم نوش جان پشتون ها و تاجیک ها.
محاسبات منطقی میگویند که حتی اگر جنبه شرعی و دینی این جدایی طلبی را هم بگذاریم کنار و صرفا از دریچه مادی به قضایا نگاه کنیم، باز هم جدا شدن از یکدیگر به نفع مان نیست.
شاید برخی از عزیزان سادات بگویند که احزابی که هم اکنون از شیعیان نمایندگی میکنند و سهم شیعیان در ساختار قدرت را در دست دارند، در هنگام تقسیم موقعیت های اداری و شغلی، حساب سادات را از هزاره ها جدا میکنند و مدعی هستند که ما حق هزاره ها را گرفته ایم و آنچه در اختیار ماست به سادات ربطی ندارد، پس سادات باید دنبال حق خواهی و هویت طلبی باشد.
در پاسخ باید عرض کنم که این روند ممکن است وجود داشته باشد، اما باید به این نکته توجه داشت که مشکل اصلی باز در همان نگاهی است که میخواهد میان هزاره و نماد های شیعی اش فاصله بیندازد.
هرگز نمیتوان به این مساله شک کرد که هر رهبر حزبی که معتقد است فقط گرفتن حق هزاره ها به عهده اوست و نسبت به سایر شیعیان مسئولیتی ندارد، در واقع شیعه بودن را قربانی کرده و پشت پا به بنیانهای فکری و اعتقادی خود زده است. چنین فردی هرگز نمی تواند خود را پیرو امیرالمومنین و حسین ابن علی بداند.
در چنین اوضاعی مشکل اصلی اینست که به کسانی اجازه داده ایم رهبری ما را به عهده داشته باشند که هرچند داد شیعه بودن هم سر میدهند، اما در عمل همان چیزی را پی میگیرند که عزیز رویش و هم پیاله هایش آن را تزریق و ترویج می کرده اند.
پس بهتر اینست که به جای هویت خواهی ها، به دنبال تغییر فکر مدیران و رهبران جامعه و یا حتی تغییر مصادیق رهبری جامعه شیعه به گونه ای باشیم که شیعه بودن در تفکر آنها اصالت داشته باشد؟
پرده سوم:
از نظر روش و نتیجه، آنچه را که هزاره گراهای پاکستان نشسته و طرفداران تئوری های مائو برای شیعیان تجویز کرده و میکنند با آنچه که ارگ ریاست جمهوری خواب آن را برای ما دیده، یکیست.
هر دو طیف یاد شده به دنبال مجموعه های متشطت و جزیره جزیره از شیعیان هستند که هیچ یک، زمینه اعمال قدرت و تاثیر گذاری بر تحولات سیاسی نداشته باشند و در این طرف میدان، عده از سادات و هزاره ها هم دانسته یا ندانسته آب به آسیایی می ریزند که ارگ و دین ستیزها متصدی آن هستند.
جدایی سادات از هزاره ها به زعم بنده پروژهای انگلیسی است که اهداف پشت پرده فراوانی دارد و هدف غایی آن ضربه زدن به فرهنگ دینی شیعیان افغانستان است.
دین به ما نمی گوید که اگر در یک جامعه قوم زده قرار گرفتید خودتان هم همرنگ جماعت شده و قومی عمل کنید. بلکه حرف دین، اینست که اگر مسلمان با همت و واقعی هستید، قوم زدگی را از جامعه تان حذف کنید و ارزش های دینی را جایگزین آن بسیازید.
تسلیم شدن به جریان های خلاف ارزشی که در جامعه وجود دارد، در واقع فاصله گرفتن از دین و ارزشهای دینی است. و این، همان چیزیست که استعمار پیر، سالها برای آن نقشه کشیده و هزینه کرده است.
سید احمد موسوی مبلّغ
نظرات(۱ دیدگاه)