سوء قصد به ملا هبت الله؛ بحران پنهان در قلب حاکمیت طالبان

  • انتشار: ۱ قوس ۱۴۰۴
  • سرویس: دیدگاهسیاست
  • شناسه مطلب: 240365

خبر سوء قصد علیه رهبر طالبان، حتی پیش از آنکه همه جزئیات آن تأیید شود، خود به تنهایی یک واقعیت مهم را آشکار می‌کند: ساختار قدرت در افغانستان به مرحله‌ای رسیده که دیگر «ثبات نمادین» رهبری هم تضمین‌شده نیست.

طالبان طی سه سال گذشته تلاش کرده‌اند چهره‌ای از انسجام مطلق و اقتدار بدون شکاف ارائه کنند، اما حمله به بالاترین مقام این گروه—صرف‌نظر از موفقیت یا شکست آن—این تصویر را به شدت مخدوش می‌کند. چنین اقدامی نشان می‌دهد که یا سطح نفوذپذیری امنیتی طالبان بیش از حد تصور است، یا شکاف‌ها و نارضایتی‌ها در لایه‌های زیرین قدرت به حدی رسیده که امکان هدف‌گیری شخص اول حکومت فراهم شده است.

ملا هبت‌الله همواره رهبر دور از چشم طالبان بوده، کمتر سخنرانی عمومی داشته و در حلقه‌ای محدود زندگی می‌کند. در ساختارهای پنهان و فرقه‌ای، معمولاً فاصله رهبر از عرصه عمومی باعث امنیت بیشتر می‌شود؛ اما همین فاصله می‌تواند باعث انباشت تصمیم‌هایی شود که نارضایتی گسترده ایجاد می‌کند و در نهایت امنیت را تهدیدپذیرتر می‌سازد.

طالبان در سال‌های اخیر با تمرکز قدرت در قندهار، حذف تدریجی چهره‌های رقیب، و اعمال سیاست‌های سختگیرانه در حوزه‌های اجتماعی و اقتصادی، قاعده‌ای از تمرکز ایجاد کرده‌اند که به‌طور طبیعی درون خود مخالفت، رقابت و حتی میل به حذف می‌زاید. سوءقصد به رهبر یک جریان زمانی رخ می‌دهد که یا اختلافات به نقطه جوش برسد یا حلقه‌های امنیتی دچار فرسایش و چند پارگی شوند.

اهمیت دیگر این حادثه به پیامدهایش بر انسجام درونی طالبان برمی‌گردد. طالبان مشروعیت سیاسی خود را نه از صندوق رأی، بلکه از «تصویر اقتدار» می‌گیرد؛ تصویری که مبتنی بر بی‌خطا بودن رهبر و قداست ساختار است. هر خدشه‌ای به این تصویر، به‌ویژه اگر هدف‌گیری رهبر گروه در میان باشد، می‌تواند شکاف‌ها را عمیق‌تر و گروه را دچار بی‌اعتمادی داخلی کند.

حتی اگر طالبان این حادثه را کوچک جلوه دهند یا روایت‌های کنترل‌شده منتشر کنند، در سطح داخلی اثر روانی آن باقی می‌ماند و بر محاسبات جناح‌ها و فرماندهان میدانی اثر می‌گذارد. در ساختارهای ایدئولوژیک و قبیله‌ای، شایعه گاهی از خود حادثه اثرگذارتر است؛ و این حادثه اکنون وارد همان مدار شده است.

سوءقصد به هبت‌الله همچنین نشانه‌ای از تغییر پارادایم امنیتی افغانستان است. طالبان از روز اول حکومت دوباره، خود را حاکم بلامنازع معرفی کردند و تلاش داشتند تهدیدها را محدود به «گروه‌های کوچک و پراکنده» جلوه دهند. اما اینکه رهبر این گروه هدف قرار بگیرد، حتی اگر جزئیات آن مبهم باشد، نشان می‌دهد تهدیدها نه‌تنها باقی‌اند بلکه پیچیده‌تر شده‌اند. این پیام برای جامعه افغانستان نیز معنادار است: ثباتی که طالبان وعده می‌دادند، حتی در بالاترین سطح قدرت شکننده است.

چنین رخدادی یادآور یک واقعیت بنیادین در سیاست افغانستان است: هیچ ساختاری که بر انحصار و حذف استوار باشد، نمی‌تواند به‌طور پایدار از درون یکپارچه بماند. هرچه حلقه تصمیم‌گیری کوچک‌تر و مسیر مشارکت مسدودتر شود، فشارهای نهفته به‌جای تخلیه سیاسی، به‌صورت انفجار امنیتی بروز می‌کند. سوء قصد اخیر دقیقاً نشانه همین تجمع فشار است؛ فشاری که شاید هنوز در سطح تحلیل رسانه‌ای قابل مشاهده نباشد، اما در لایه‌های داخلی طالبان جریان دارد.

در نهایت، این حادثه نه فقط یک اتفاق امنیتی، بلکه یک علامت سیاسی است: طالبان وارد دوره‌ای شده‌اند که در آن «اقتدار بی چالش» گذشته دیگر وجود ندارد. حتی اگر رهبر طالبان آسیب ندیده باشد و حتی اگر روایت رسمی تلاش کند این حادثه را بی‌اهمیت جلوه دهد، واقعیت این است که شکاف در امنیت نمادین آنها ایجاد شده است؛ شکافی که می‌تواند زمینه‌ساز تغییرات بزرگ‌تری در معادلات قدرت باشد.

افغانستان امروز بیش از همیشه نشان می‌دهد که ثباتِ حاصل از سرکوب، پایدار نیست و هرچه صداها خاموش‌تر شوند، ضربه‌ها بلندتر خواهند شد.

✍🏻 سید مصطفی موسوی

نظرات(۰ دیدگاه)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *