در هر کشوری، سیاست و حکومت در حقیقت آیینه تفکر، فرهنگ، فهم، شعور، سطح آگاهی و آموزش جامعه است و آنها را بازتاب میدهد. اینکه چه نوع حکومتی با چه ماهیتی، با چه تفکری، بر مردم حکومت میکند و چه سیاستی را اعمال میکند، ریشه در تفکر و سطح آگاهی مردم دارد.
براساس تقویم هجری قمری، ۲۸ و ۳۰ صفر برابر است با رحلت پیامبر اسلام(ص) و شهادت امام حسن مجتبی(ع) و امام رضا(ع). آنچه این ستارگان جامعه بشری برجای گذاشتند و برای آن کوشیدند، نشان دادن مسیر بارورشدن درخت معرفت در پرتو خرد و دانش، به کمال رساندن اخلاق بشری و هموارساختن طریق هدایت و سعادت جامعه بشری بود.
ما افغانستانی ها این مفهوم را باید با گوشت و پوست و احساس خود دریافته باشیم. ما به علت/دلیل ضعف های بی شمار همیشه بازیچه “دیگران” بوده ایم. در هر دوره تاریخی، نوع بازی و شعار تزویر گرانه متفاوت بوده است.
بر اساس اظهارات نهادهای معتبر داخلی و خارجی و منابعی از امنیت ملی پیشین، هنگام تسلط طالبان بر کشور پیش از ۲۰۰۰ داعشی از زندانهای افغانستان رها شدهاند.
ساختمان شیک و زیبای که توالتهای خوب و مدرن دارد، اما ساکنان جدیدش ترجیح میدهند که صحراگشت بروند و در زیر درختان و کنار خیابانهایش ادرار و غایطه کنند. کاملا تهی از زن و دختر. تا پیش از ورود این تازهواردان همه کت و شلوار میپوشیدند، اما با عوضشدن سیاست، یونیفورم ساکنان این ساختمان نیز عوض شده است. یونیفورم جدید، ریشهای انبوه و عمامه است.
این گروه نگاهشان به دین و مذهب بیشتر ابزاری و استفاده جویانه است و سیاست زن ستیزانه آنها نسبت به زنان نیز حاکی از فقر سواد و دانش دینی آنها می باشد که تنها برای دهاتی ها و افراد فریب خورده طالبان قابلیت کاربردی دارد و برای جامعه تحصیل کرده کابل و سایر شهرهای کنونی افغانستان که صدها و هزاران تحصیل کرده، استاد دانشگاه، پروفیسور و شاعر و ادیب دارد، قابل قبول و استدلال نیست.
پس از چهل و سه سال آشوب و آشفتگی و لشکرکشیهای خارجی و جنگهای دنبالهدار داخلی، اینک مردم افغانستان به معنای دقیقِ کلمه «خاکسترنشین» هستند. از اقتصاد و تولید و رفاه و رونق و دانش و توسعه و آبادانی و فرهنگ و صحت و شغل و امید به آینده و … در این سرزمین خبری نیست.
وضعیت نومیدکنندهیی است. مقاومت نیرو نگرفت. شکمگندههای مدعی آن، درگیر رقابتهای شخصی شدند. آنها هر کدام به طریقی بار حقارت همدستی با آن لجن تاریخ را بر شانه برداشتهاند.
در این سندرم، مردم و ملت یک کشور از گروهها، بزرگان و زمامداران خود بیمهری، جفا و حتی ظلم میبینند اما نه تنها تنفری نسبت به مجرمان پیدا نمیکنند بلکه به آنان تمایل نیز نشان میدهند.