پس میتوان گفت طالبان و پاکستان گمان میکنند در یک قدمی گرفتن قدرت در افغانستان رسیدهاند و هنوز دو مانع عمده بر سر راهشان است؛ نیروهای امنیتی و آگاهان و بیدارگران جامعه؛ حالا پاکستان و طالبان میخواهند هرچه زودتر این دو مانع را از سر راه خود بردارند.
هنگامی که بحران و فاجعه از حد خاصی بگذرد،دیگر توجه چندانی جلب نمی کند و مردم آنرا به عنوان بخشی از تقدیر و سرنوشت تاریخی سرزمین خود می پذیرند؛ و به آن به چشم حادثه ای طبیعی نگاه می کنند.بخش بزرگی از مردم افغانستان فاجعه را به عنوان سهم جدایی ناپذیری از زندگی خود پذیرفته و با آن کنار آمده اند.
بهتر است استاد دانش این نمایش مضحک را پایان دهد. یا زنگی زنگی، یا رومی رومی باشد. یا به صورت مستقل حزب تشکیل دهد، یا با همکاران قدیمی خود آشتی کند و در قالب یک حزب فعالیت کند.
حتما کسانی بیاد دارند که طالبان با تصرف شهرها تلویزیون ها را از منازل بیرون کرده و میشکستند اما حالا در رسانه صحبت میکنند! آنها بزعم خودشان تغییر کرده اند بدین معنا که ملای پشمی دیروز که استفاده از تلویزیون را گناه میدانست حال با آن مشکلی ندارد !
کامپین ترور شخصیتهای خارج از حکومت، نخبگان واقعی و میهن پرست مردم ما وارد مرحله حادی شده است. چنین وضعیتی معمولآ درآخرین مرحله قبل از سقوط و فرو رفتن در گرداب حوادث مهارنشدنی دولتهای پوشالی بوجود میآید یا که نیروهای شورشی، که مدعی و امید به قدرت رسیدن را دارند، انسانهای حامی قانون و دموکراسی را ترور و یا تشویق به ترک کشور مینمایند.
داستان سیاه جوخه های مرگ سازمان اطلاعات مرکزی(سیا) امریکا در افغانستان که به تازگی توسط رسانه «دی اینترسپت» افشا شد به یک الگوی بسیار طولانی از سیاست خارجی امریکا در دهه ۱۹۶۰ بر می گردد.