وضعیت فعلی لبنان به لحاظ سیاسی و اقتصادی شکننده است. تجمعات و بیانیههایی هفتههای اخیر ازسوی احزاب مسیحی ضد مقاومت، نشاندهنده این شکنندگی است. اگرچه توافق نانوشتهای میان بازیگران داخلی و خارجی برای کنترل تنش در وضعیتی پیش از جنگ داخلی وجود دارد، اما احزابی که در سالهای اخیر خود را در موقعیت ضعف میبینند به دنبال تحمیل «طائف»ی جدید به شطرنج سیاسی لبناناند.
اکنون نیز در شرایطی مشابه ۸ ثور ۱۳۷۱ قرار گرفتهایم: در دوراهی یک انتخاب؛ بازیگران و سیاستمداران افغان بهویژه طالبان تاریخ سیسالهی اخیر را قطعا پیش چشم دارند. ۸ ثور درسهای عبرتآموزی در آستین دارد.
بدون شک رویداد ۷ثور ۱۳۵۷ یک تحول بنیادی در تاریخ معاصر کشور بود؛ اما این که در آغاز بخاطر اشتباهات و سپس رودر رو شدن با مخالفت و قیام مردم به بحران دوامدار و فاجعه بار بدل شد، جای تاسف دارد و برای پی بردن به علل/دلایل آن نیاز به تامل تاریخی و سیاسی دقیق و بی طرفانه دارد.
استقرار دولت بایدن در امریکا تاثیر چندانی بر روابط دوجانبه پاکستان و آمریکا نداشته است. به نظر می رسد که امریکا می خواهد به توسعه بیشتر روابط خود با پاکستان بپردازد چرا که پاکستان در شرایط کنونی به دلیل رشد طبقه متوسط، توسعه صنایع و جمعیت جوان زیاد پتانسیل بالایی برای کارآفرینی و سرمایه گذاری دارد.
در جامعۀ شیعه/هزارۀ افغانستان، این قاعده و رویه به شکل وارونه و باژگونه جریان دارد. هرگاه تهدیدها و فشارهای بیرونی رو به تزاید و تظاهر نهاد، به موازات آن، پراکندگی و واگرایی در صفوف داخلی و آرایش نیروهای سیاسی ما افزایش مییابد و تنشها و کشمکشهای پنهان، عریان و عیان میشوند.
به هر صورت اینک تمام گزینه ها از بین نرفته است: اگر بایدن به توافق صلح دوحه پایبند باشد، به زمان اعلام شده برای خروج کامل نیروهای امریکایی از افغانستان متعهد بماند و نشست استانبول به دلیل بی میلی طالبان بار دیگر به تاخیر نیفتد، شانس صلح ممکن است وجود داشته باشد.
اگر به مشابهتها و پیامدهای این دو روز خیره شویم به این نتیجه میرسیم که هشت ثور، معلول و تداوم هفت ثور است. چنانکه پدیدهای به نام طالبان معلول و تداوم هشت ثور و حضور کشورهای غربی نتیجه سیاستهای غیرانسانی طالبان است.