طالبان در گذشته یک مجموعه سیاسی برخاسته از مدارس دیوبند بودند و با فرهنگهای محلی کمتر ستیز داشتند. دستِکم پشتونوالی را به اندازه قوانین مذهبی احترام میکردند. اما در بیست سال اخیر، این گروه با تروریسم جهانی حشر و نشر شد و در نتیجه از دیوبند فاصله گرفته و با جنبشهای بنیادگرایی که به اسلام قلمروزداییشده باور دارند نزدیک گردید.
هیچ جنگی نبوده که بدون رهبری سیاسی و نظامی قوی (دولت مشروع و مورد حمایت مردم) پیروزی در آن ممکن بوده باشد. جوبایدن نقطه ضعف دولتی را که در افغانستان ایجاد کرده اند تشخیص میدهد ولی میداند که هیولایی را که خلق کرده نمیتواند کنترول کند. او مجبور است که با نوک زبان بیان کند که این هیولا میتواند در برابر یک هیولای قوی و بیرحم دیگر از خود دفاع کند “اگر اختلافات داخلی خود را حل کنند”. ولی تا کی ؟ یک، دو سه سال دیگر ؟
اکنون مستندات زیادی منتشر شده که علاوه بر اثبات نقش آمریکا در شکل گیری طالبان در دهه ۷۰، بر نقش آمریکا در احیای مجدد طالبان از سال ۲۰۰۵ به بعد حکایت میکند.
در افغانستان کسی مرد خواهد شود و علیه سیاست دولت، بویژه قطع برق، دست به تظاهرات بزند ؟ انگار روحیه مبارزه را مردم کابل به دشمن (طالبان) واگذار نموده اند. جای تعجب ندارد، ملتی که برای زندگی خود چشم به قدرتهای خارجی داشته و دارد، به فرهنگ عجز و صبر و تسلیم خو میگیرند.
پاکستان نیز با وعده و وعیدهای خود فقط ما را زین میکند. همین که در دهان مان افسار و در کمر مان زین گذاشت، هرگز پیاده نخواهد شد و تا تسلیمکردن همه کشور به طالبان توقف نخواهد کرد.
پرسش مهم این است که چرا طالبان، به سوی ولایات جنوب، خاستگاه اصلی خود لشکر نکشید؟ طالبان در ولایات شمال چه میجویند و شمال از چه جهات برای این گروه و حامیانش اهمیت دارد؟ در این نوشته میخواهیم به این پرسشها پاسخ بدهیم.
اگر جبهه شمال شکست بخورد، باز غنی مخالفین که به قول کرزی دشمن اصلی شان بودند، را از میان برداشته اند و اگر طالبان شکست بخورد باز غنی پیروز است، چون طالبانی که او را قبول نداشتند، با دشمن دیگر خودش از میان برداشته و نیرو و انرژی غنی باز هم محفوظ مانده است. اگر هیچکدام بر دیگری پیروز نشود باز هم اشرف غنی سود برده است چون هر دو نیرو ضعیف شده است.
طالبان پشتون(پختون) قدرت را به ائتلاف شمال مورد حمایت غرب باختند. طالبان سهیم شدن در قدرت از طریق یک معامله مشابه با نیروهای اشغالگر غیر مسلمان را سخت و حتی غیر ممکن می دانستند. طبقه حاکم پشتون به طور سنتی به جایگاهی متفاوت به اقوام غیرپشتون می داد. «بدل» یا انتقام نقش مهمی در مناطق روستایی طالبان پشتون بازی می کند.
مقابله با طالب، بدون خلع سلاح ایدیولوژیک آنها ممکن نیست. طالبان باید از نگاه ایدیولوژیک خلع سلاح شوند و روستاییان بدانند که جنگ اینها برای اسلام نه بلکه برای منافع “اسلامآباد” است.