بیشتر تحلیلگران سیاسی معتقدند که جنگ در افغانستان بخاطر “قدرت” است. اما هزاره ها در قدرت نقش فعالی ندارند. از این روی، خوب است که طالبان به حوزه نفوذ هزاره ها وارد نشود و ولسوالیهای هزاره نشین را دست نیازد. زیرا آنها در قدرت نقشی ندارند، تا مانعی برای تصاحب قدرت توسط طالبان محسوب گردد.
آمریکا بعد ازحمله نظامی و سرنگونی “امارت اسلامی” برای ما یک “جمهوری اسلامی” را بنا نهاد. مردان بیکفایت و اکثرآ بیکار و فاقد دانش و تجربه سیاسی را از اروپا و امریکا جمع کرد و با فرمانده های مجاهدین که حتا گاهی فاقد سواد عادی بودند چه رسد به سواد سیاسی، اقتصادی و دولتمداری، خواستند یک نظام متکی به دموکراسی و عدالت اجتماعی را مستقر سازند.
صدای پخششدهٔ محمد عمر داوودزی بخشی از مسألهٔ اساسی ما در این کشور است که پیوسته انکار و کتمان میشود. موضوع شفاف و سادهیی دارد. جنگ طالب، تنها جنگ بر بنیاد سودای دین نیست. دعوای قوم و جغرافیا نیز است. همانگونه که مطالبهٔ قدرت در این کشور همواره با دو کد اساسی همراه بوده است: اسلامیت و افغانیت.
طالبان در برخی از مناطق تحت سلطه خود اعلام کردهاند: کسانی که با شیخ هبت الله بیعت نکنند و به او ایمان نداشته باشند، مسلمان نیستند، هرچند کلمه بگویند، نماز بخوانند و روزه بگیرند.
نشست نمایندگان طالبان و جمهوریت در تهران و سفر وزیرخارجهٔ قطر به کابل و لحن مثبت طرف ها در خصوص آغاز دور جدید گفت و گوها نشان می دهدکه در روند راکد و زمین گیرشدهٔ صلح تکانهٔ جدیدی پدیدار شده است.
از یک هفته به این طرف، هیئتهای طالبان و دولت، سفرهای ولایتی را به منظور جلب همکاری مردم آغاز کردهاند. مثلاً هفته گذشته امیرخان متقی مسئول دعوت و ارشاد طالبان به ولایت دایکندی رفت و با مردم دیدار کرد. دولت هم به خاطر این که از قافله عقب نماند، هیئتی را به ولایت دایکندی فرستاده تا همکاری مردم را جلب کند.
“پلیس محلی” تجربه ناکام و توطئه حلقه خاص در ارگ برای جلوگیری از تشکیل “خیزش مردمی” و نیروی دفاعی مستقل در شمال است. برای شمال یک نیرویی در قبال طالبان لازم است.
انتظار جدی میرود که هماهنگی و همدلی به وجود آمده، حفظ و تقویت شود و با تداوم تغییرات و تبدیلات اخیر، حضور متوازن و معنادار تمام اقوام و اقشار اجتماعی و سیاسی، در ساختار ادارات نظامی و اداری کشور فراهم گردد.