اگر جهان و انسان را دونیمهی پیکر هستیِ مخلوق بدانیم که بناست در مسیر کاملشدن و تبدیل ظرفیت آن به فعلیت، پیوسته بهواسطهی مرد و زن تحول یابد و ساخته شود، مرد مسئولیت ساخت جهان و زن مسئولیت ساخت انسان را دارد.
طالبان در اداره کشور با مشکلات بسیاری روبهرو هستند. آنان از یک سو، نیاز به رسمیت شناخته شدن از سوی جامعه جهانی و تأمین منابع مالی دارند و تلاشهای پاکستان هم تا کنون ناکام مانده است. از سوی دیگر، در صورتی دروازه جهان به روی طالبان باز خواهد شد که طالبان بسیاری از هنجارها و ارزشهای جهانی را به رسمیت شناخته و در عمل، رعایت کند.
برخورد مسئولان کنونی با این قضیه تا اکنون هم دوگانه و همراه با اما و اگر است؛ سخنگوی حکومت آن را رد میکند، در حالی که مسئول دیگری میپذیرد، یکی قول بررسی میدهد و دیگری از اجرائات صورت گرفته دفاع میکند که همین چند صدایی خود گویای مشکلدار بودن این قضیه است.
طالبان که در حال حاضر اسپ قدرت را در میدان خالی میرانند، نقطه ضعف یا پاشنه آشیل مردم را که عبارت از تامین امنیت باشد، درک کرده و با استفاده از همین ضعف، بیش از ۳۰ میلیون نفر را به گروگان گرفتهاند.
سیستم آموزشی کشور در حال از بین رفتن است. کادرها و اساتید دیگر جرأت کار ندارند و دانشگاهها و مدارس با تهدید و لوله تفنگ تعطیل میشوند، معاش نیست. استادی که رفت باید در بیرون فقر و بی حرمتی را تجربه کند و آنی که مانده کم است که دست گدایی برای لقمه نانی دراز کند. در این کشور دیگر علم و دانش و تکنیک خریدار ندارد.
تمام رسانهها و محافل از کوچ اجباری دایکندی میگویند، با اتکا به ادعاهایی با بوی تند توطئه! سخنگوی حکومت کنونی کوچ اجباری را رد کرده است، اما مردمِ بیخبر از تکذیب حکومت در حال تلخترین کوچیدن این دهههای پسین است.
کوچ اجباری دایکندی، مرا بیاد تاریخ ننگین و سیاه گذشته می اندازد. گذشته ای که دارد تکرار می شود، اما با این تفاوت که این بار پاسخ اش قطعن محکم تر و جدی تر خواهند بود.
نباید از به رسمیت شناخته نشدن طالبان توسط قدرتهای دنیا چندان ذوق زده باشیم. بلکه وضعیت را باید با توجه به خوابهایی که این کشورها برای آینده کشور دیده اند آنالیز کنیم.