آیا وارثین پناهندگان جنگ، اینبار پناهندگان صلح اند؟؟؟
- انتشار: ۲۲ سنبله ۱۳۹۹
- سرویس: دیدگاهسیاست
- شناسه مطلب: 94599

در دههی هفتاد سران تاجیک و هزاره بویژه شهید مزاری و شهید مسعود که عملا نقش اصلی را داشتند، با رویکرد سیاسی و نظامی نسنجیده چنان آتش جنگ را میان اقوام همیشه محروم مخصوصا میان مردم تاجیک و هزاره شعله ور نمودند که از کشتهها پشتهها ساختند. دیوار دشمنی و بیاعتمادی میان اقوام همیشه محروم از جمله میان مردم تاجیک و هزاره را به حدی بالا بردند که مردم ستمدیده و مظلوم تاجیک و هزاره محرومیتها و مظلومیتهای مشترک تاریخی و نیز دشمن مشترکشان را کاملا فراموش نمودند و صرفا کابوس دشمنی همدیگر را میدیدند نه کابوس استبداد تاریخی و پشتونیزم را.
این سران قدرت طلب و خودخواه کار را به جایی رساندند که به جایی استفاده از فرصت پیش آمده در راستای مبارزه با پشتونیزم و استبداد تاریخی، برای حذف یکدیگر و حذف مردم تاجیک و هزاره از معادلات قدرت و سیاست به پشتونیزم و استبداد تاریخی پناه بردند:
مثلا بعد از برخی تکرویهای دولت وقت، بعضی از سران حزب وحدت به جای مصلحت میان خودشان و تداوم گفتگوی بیشتر با دولت برای حل مشکلات، سر از چهار آسیاب در آوردند و بدون هماهنگی با شورای مرکزی و شورای عالی نظارت، مخفیانه با میراث دار استبداد تاریخی و مهره اصلی و مهمی سازمانهای استخباراتی آمریکا و پاکستان یعنی حکمتیار به توافق رسیدند که جنگ تمام عیاری را علیه دولت تکرو سازمان دهی نمایند تا از این طریق دولت وقت را گوشمالی داده سرجایش بنشاند. این پناه بردن، از یک طرف بد بینی درون حزبی را پدید آورد و از طرف دیگر جنگهای خانمانسوز و ایجاد کینههای بنیان برانداز را برای جامعهی تاجیک و هزاره در پی داشت.
همین برخی تکرویهای دولت وقت، پناه بردن بعضی سران حزب وحدت، ایجاد شدن بد بینی درون حزبی و تداوم جنگهای کور باعث گردید که به مرور زمان هم حزب وحدت دچار چالش شده از هم بپاشد و هم زمینههای آمدن پشتونیزم و استبداد تاریخی از حاشیه به متن فراهم گردد.
لجاجتهای سران قدرت طلب و خودخواه، ایستگاه و پایانی نداشت و همچنان ادامه یافت تا اینکه طالبان به جای حزب اسلامی به عنوان مهره جایگزین پا به عرصه گذاشت. این بار سران تاجیک و هزاره، لجام گسیختهتر از گذشته برای فرار از شر یکدیگر و پناه بردن به پشتونیزم و در واقع برای پناه بردن به سازمانهای اطلاعات آمریکا و پاکستان با یکدیگر مسابقه گذاشتند:
طبق برخی گزارشات، در ابتدای ظهور و ورود طالبان به افغانستان، مسعود و ربانی به آنها پول دادند. به نقیب الله آخند زاده قومندان قول اردوی قندهار از قومندانان نامدار جمعیت اسلامی در قندهار توصیه کردند که با طالبان همکاری کند. سپس احمدشاه مسعود با دو سه نفر محافظ به دیدار و گفتگو با طالبان به میدان شهر منطقۀ تحت سلطۀ آنها رفت تا با همدیگر از در گفتگو مشکلاتشان را حل نمایند که سر انجام نشد.
همزمان با نزدیک شدن طالبان به کابل، سران طرف دیگر درگیریهای جنگهای اقوام همیشه محروم یعنی سران حزب وحدت شاخه شهید مزاری در پاکستان با طالبان وارد مذاکره شدند تا بتوانند طالبان را به سمت خودشان برای همکاری با یکدیگر و حذف رقیب بکشانند و در این راه تا تسلیم نمودن امکانات حزب وحدت و آوردن طالبان به خطوط مقدم جبهه در غرب کابل پیش رفتند و با دستان خودشان به حضور حزب وحدت شاخه شهید مزاری در غرب کابل پایان دادند.
در نهایت تمام اطراف پناهندگان جنگهای اقوام محروم باختند و به اثر این مسابقهی پناهندگی، مردمشان را از معادلات قدرت و سیاست برای مدت نامعلومی حذف نمودند و همه را به خاک سیاه نشاندند.
در دوران جدید و پساطالبان باز سران اقوام همیشه محروم بویژه سران تاجیک و هزاره از گذشته عبرت نگرفتند. به جای متحد شدن در برابر رقیب مشترک، برای در آوردن پستهای دولتی از چنگ یکدیگر مسابقه گذاشتند و در این راه کثیف و ذلت آور، خوش خدمتی پشتونیزم را برگزیدند. به جایی سیاست گذاری بلند مدت، به پستهای پوشالی و چند بادی گارد خارجی موقتی دلخوش نمودند. در انتخابات به جای حمایت از یکدیگر، سران پشتونیزم را مغز متفکر و خودشان را قاتلین درجه یک همدیگر برای مردمشان معرفی نموده جا انداختند تا اینکه به ایستگاه طرح مصالحهای به ظاهر ملی و وضعیت امروزی رسیدیم. وضعیتی که در آن، هم محوریت مذاکره در دو طرف گفتگوی صلح از آن پشتون است و هم ریاست هیئات مذاکره کننده.
بنابراین، در شرایط حساس و سرنوشتساز کنونی، آیا وارثین پناهندگان جنگ، اینبار پناهندگان صلح اند یا از خطاها و اشتباهای گذشتگان عبرتی گرفته طرح نوی در انداختهاند؟!
اما ظاهر قضیه و دستان خالی، جز پناهندگی چیزی را نمیرساند. باز دیده شود چه میشود؟!
محمد امین احسانی
نظرات(۰ دیدگاه)